دو سال پیش بود که مصاحبه یکی از اساتید به نام دانشگاه در حوزه جامعه شناسی را میخواندم که البته از منظر سیاسی و خط فکری، خاستگاه اصلاح طلبی داشت. وی در آن گفتگو مدعی شده بود که در دهه اخیر مردم ایران خاصه نسل جوان به سمت گریز از دین و نشانههای دینی سوق پیدا کرده اند و در ادامه این نتیجه گیری خود را نشانهای از نارضایتی مردم از حاکمیت برشمرد.
البته در سالهای اخیر کم نبوده اند کارشناسان، اساتید، روزنامه نگاران و حتی سلبریتیهایی که در اظهارنظرهای معمولاً سطحی و ناپخته خود چنین جملاتی بر زبان رانده و لابد پیش خود فکر کرده اند که چنین است و جز این نیست و هر آن کس که جز این فکر کند، به نحوی از اَنحا از مدار عقلانیت و واقع گرایی به دور مانده است.
جالب این که همین چند روز پیش بنا بر آمار رسمی اعلام شد که بیش از ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر برای عرض ارادت و تسلیت، خود را به مشهدالرضا (ع) رسانده اند و حتی معاون اماکن متبرکه حرم مطهر رضوی اعلام داشت که حدود ۸ میلیون زائر عزادار ثامن الحجج (ع) در دهه آخر ماه صفر به مشهد سفر کرده اند تا به تعبیر زیبای یکی از رسانه ها، این شهر در این ایام لقب" قلب مقدس ایران" را به خود بگیرد.
البته مسلم است که از این قبیل دادهها بسیار میتوان متذکر شد، اما نکته اصلی اینجاست که مردم ما و از جمله نسل جوان با وجود برخی نگرانیها و اعتراضات که بسیاری از آنها انصافاً به جا و به حق است از دین و آیین خود دست نکشیده و بارها نشان داده اند که با وجود سختیها و محنتها و اوضاع پرفتنه و غبارآلود در بزنگاههای مهم و تاریخ سازی به یاری دین خدا آمده اند که نمونههای بارز آن را میتوان در یوم الله نهم دی سال ۸۸ و همین چند روز پیش در اجتماعات مختلف در دفاع از اسلام و انقلاب و کشور مشاهده کرد.
نگارنده به طور جدی معتقد است که تغییرات مربوط به سبک زندگی افراد در دهههای اخیر که برخی از آنها ریشه در باورهای دین مدارانه نیز دارد میبایست در جای خود به درستی تحلیل و بررسی شود وای کاش در این رابطه کرسیهای آزاداندیشی خوبی در حوزه و دانشگاه شکل میگرفت، اما در این بین، آن چه واقعاً جای نگرانی دارد، تحلیلهای ناپختهی برخی اساتید دانشگاه و به اصطلاح نخبگان است که فراتر از بحث مرسوم حب و بغضهای سیاسی و جناحی متأسفانه در برخی مواقع، غیرمنطقی و غیرعلمی است، چه آن که برداشت شخصی خودشان را به عنوان تحلیل جامعه شناسانه مطرح میکنند و در این حالی است که برای شناخت مردم و نوع رفتارها و کنشهای آنها و حتی سکوت و انفعالشان میبایست پیش از هر چیز در متن جامعه زیست و در متن جامعه اکسیژن با مردم بودن را تنفس کرد، نه این که با گرفتن ژستهای روشنفکرانه و به زعم دوستان، خیرخواهانه ملت، نسخههایی پیچید که نه به درد دنیای همین مردم میخورد و نه آخرت آن ها!