وقتی جای شاکی و متهم عوض میشود!
نقدی بر عملکرد تقلید محوران برای رسیدن به وحدت ظاهری در انتخابات
پس از انتخابات شورای شهر مشهد که نشان داد پادشاه وحدت صوری لخت است، برخی دوستان که به نام تحلیل و آسیبشناسی، دنبال فرافکنی در یافتن مقصر هستند، تنها یک حرف میزنند: چه کسی وحدت را شکست؟!
از آنجا که بسیاری از دوستان درحال پاسخگویی به این شبهه هستند و به راحتی جای متهم و شاکی عوض شده، تصمیم گرفتم بعضی از نکات را بدون رودربایستی به بزرگواران عضو شورای اسلامی چهارم شهر مشهد به ویژه دوست عزیزی که مأموریت داشت لیست واحد اصولگرایی را آماده کند، گوشزد کنم.
البته باید نخست یادآوری کنم که علیرغم روحیه همیشگی مطالبهگری در طول چندین سال فعالیت میدانی، در این چهارسال سعی کردم که در حوزه نظر و عمل (در روزنامه شهرآرا و نیز حوزه فرهنگی شهرداری) برای موفقیت شورای چهارم تلاش کنم. مرور یادداشت «چهار نکته درباره شورای چهارم، شورای مسائل اساسی» در روزنامه شهرآرا ۹ مهرماه ۹۳ در این باب گویاست.
1 اگر صرف لیست_واحد اصولگرایی باعث رأیآوری میشد، چرا در تهران و بسیاری از شهرها که لیست واحد اصولگراها بود، باز هم لیست اصلاحات رای آورد؟ چرا در ریاست جمهوری که دوقطبی و دوگانه کاملی هم شکل گرفت دوباره اعتدال رأی آورد؟ پس همیشه دوگانهها به نفع ما نیست. بلکه برعکس در اغلب انتخاباتهایی که بر طبل دوگانه کوبیدیم، نتیجه از طرف مقابل بوده که مصادیقش از دوم خرداد ۷۶ تا اکنون بسیار است.
2 فرض کنیم اشکال اصلی نداشتن لیست واحد اصولگرایی بود. چه کسی مسئول تدوین این لیست بود؟ چه کسی مسئول بود تا با یک سازوکار کارشناسی و فراگیر به یک لیست توانمند، کارآمد و مورد اعتنای مجموعههای مختلف اصولگرایی برسد؟ اولین نفراتی که باید پاسخگو باشند همین دوستان هستند.
وقتی صحبت از وحدت میشود، پیشنیاز آن چتری بزرگ و فراگیر است که همه گروهها و فعالان فرهنگی و سیاسی اصولگرا را دورهم جمع کند و با روحیه همدلانه و پاسخگو زمینه وحدت_گفتمانی را در مرحله اول و وحدت عملیاتی را در مرحله دوم شکل دهد. آیا چنین شد؟ آیا سازوکاری شفاف و عمومی ارائه شد؟ آیا نظرات کارشناسان، فعالان و تشکلهای صاحبنظر در حوزه مدیریت شهری گرفته شد؟ آیا سازوکارهای دورهمی و رفاقتی کنار گذاشته شد؟ پیش از هر چیز شاکیان پرمدعای امروز باید بیایند و به این سؤالات در فضای عمومی پاسخ دهند تا ببینیم مقصر کیست؟
وقتی دوستان از بالا به پایین نگاه میکنند و صرفاً با اتکا به یک تجربه انتخابات مجلس و با خیالی آسوده حرف هیچ کس را هم گوش نمیکنند نتیجه میشود همین. لیستی تدوین می شود که اعضای درون لیست هم حاضر نیستند تمام اعضای آن را تبلیغ کنند. این یعنی در حلقه اول بستن لیست هم یکپارچگی و وحدت نبوده است. چون پشتش فکر نبوده است.
3 اصلاً اگر همه این ابهامات را هم کنار بگذاریم، پرسش بعد این است که امکانات و ظرفیتهای رأیآوری در اختیار چه کسانی بود؟ جز دوستان لیست معتمدین انقلاب؟ چرا هشت نفر از بزرگوارانی که در این لیست بودند و عضو شورای چهارم هم بودند نتوانسته بودند با پتانسیلهای موجود در این شورا سرمایه_اجتماعی لازم برای رایآوری را فراهم کنند؟ چهارسال تلاش شبانهروزی -که بنده به این کلمه اعتقاد کامل دارم- باید چطور در عرصه سیاسی و اجتماعی خودش را نشان میداد؟ آیا خدمات خالصانه شورای چهارم در حاشیه شهر نباید برای مردم ملموس میشد تا دوباره رجوع جدیتری به این لیست شود؟ چرا، امکانش بود ولی الزاماتی داشت که باید رعایت میشد.
وقتی در زمان فعالیت شورا دم از نگاه_فرهنگی و اجتماعی میزنیم اما در زمان انتخابات، سیاسی و سیاست_زده عمل میکنیم، نتیجه همین میشود. وقتی ادعا میکنیم در ارتباط با مردم حاشیه شهر، روحانیون پهنههای حاشیه شهر و تشکلها موفق عمل کردهایم ولی در ایام انتخابات نمیتوانیم آنها را اقناع کنیم و میگوییم چشمبسته و بدون آگاهی به این لیست رأی بدهید نتیجه همین میشود. وقتی عرصه سیاست را از عرصه های فرهنگی و اجتماعی جدا میکنیم نتیجه همین میشود. گویی انتخابهای تقلیدی و بیشناخت در فلان جریان سیاسی، برای ما الگوست.
4 بیایید راه حل اصلی را دریابید. بهجای وحدت سیاستزده و صوری به دنبال پیداکردن مدلهای بومی و حزباللهی و نه
حزباللابی برای اقناع واقعی مردم و تشکلهای فرهنگی اجتماعی باشید. مردمسالاری دینی الزاماتی دارد که اگر آن الزامات رعایت نشود هیچوقت نمیشود با وحدت_ظاهری و سیاستزده در انتخابات موفق باشیم. یکی از الزامات جدی مردمسالاری_دینی، ایجاد سرمایه اجتماعی از طریق تبیین روشن، دعوت مبتنی بر شناخت و مسئولیتپذیری، اقناع، ارتباط رشدمحور و آگاهیمحور در تمام عرصهها (سیاست، فرهنگ و اجتماع) با فعالان سیاسی و اجتماعی و تودههای مردم است.