تابناک گیلان / تحولات
در گذر است و خبر هیچ گاه متوقف نخواهد شد؛ خبرهایی رسمی و گاه
غیررسمی؛ خبرهای که مورد توجه قرار میگیرد یا ممکن است همه به سادگی از
کنار آن بگذرند. رسانههای خبری هر یک به فراخور وابستگی جناحی خود،
خبرهایی را برجسته میکنند و در مواردی هم از کنار آن میگذرند. اگر خبر
بهماهو خبر موضوعیت داشته باشد، وابستگی جناحی نباید در کمرنگ و پررنگ
منتقل کردن آن تأثیری داشته باشد.
ماجرای خواستگاری از گلزار با تی وی!
سید مصطفی صابری در روزنامه خراسان نوشت: شما هم کلیپ دختری که از محمدرضا گلزار خواستگاری می کند را دیده اید؟ کلیپ اول را دیده اید یا دومی؟ در کلیپ اول دختر عاشق پیشه صرفاً از علاقه اش به گلزار می گوید و در دومی ماجرا تا خواستگاری رودررو پیش می رود. اما ماجرا به این سادگی نیست.
سید مصطفی صابری در روزنامه خراسان نوشت: شما هم کلیپ دختری که از محمدرضا گلزار خواستگاری می کند را دیده اید؟ کلیپ اول را دیده اید یا دومی؟ در کلیپ اول دختر عاشق پیشه صرفاً از علاقه اش به گلزار می گوید و در دومی ماجرا تا خواستگاری رودررو پیش می رود. اما ماجرا به این سادگی نیست.
برگردیم به عقب تا ماجرا را دقیق تر بررسی کنیم. عادت سوپراستارهای سینما این است که همراه یکی دو محافظ بلند قامت برای افتتاح گالری ها، رستوران ها یا مزون های لوکس بالاشهر پایتخت در ازای گرفتن مبلغ کلانی حاضر شوند. سوپراستار یک پولی می گیرد، هواداران موفق می شوند چند نفری را پس بزنند و یک سلفی بگیرند، صاحب رستوران و... هم که توجه عمومی را به کسب و کارش جلب می کند. این وسط تلویزیون های اینترنتی هم موفق می شوند با پخش ویدئوی این برنامه ها، بیننده جذب کنند تا راحت تر تبلیغات و اسپانسر جذب کنند. دعای خیر شرکت های فروش اینترنت هم پشت سر همه عوامل این نوع ماجراهاست، چون ترافیک مردم خرج ماجراهایی می شود که تاثیر مستقیمی روی زندگی و معیشتشان ندارد، خلاصه اگر برای مردم آب نداشته باشد برای خیلی ها نان دارد که یک مجری یا گزارشگر یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم بتواند از زیر زبان یک دختر این جمله را بکشد که به گلزار علاقه دارد و بعد با ترفندی حتی در دهانش بگذارد که یعنی از او خواستگاری می کنی؟ خب دختر هم که منتظر چنین موقعیتی است تا حرفش را به ستاره مورد علاقه اش برساند یا حتی معروف شود از این حرف گزارشگر استقبال می کند.
خب کلیپ ابراز علاقه دختر جوان به گلزار حسابی مورد توجه قرار گرفت، پس چه دلیلی دارد که یک رسانه بازاری که اسم تلویزیون اینترنتی را روی خودش گذاشته و توسط مجری معروف شبکه سه اداره می شود و هدفش چیزی جز جلب مخاطب به هر بهانه ای نیست از این نمد برای خودش کلاه تازه ای نبافد؟ پس تی وی پلاس برای برنامه بعدی گلزار دست به کار می شود. دختر عاشق پیشه را همراه مادرش به رستورانی می برد که گلزار باز هم در آن حضور دارد. در گلوگاه خاصی که حتماً گلزار مجبور به توقف خواهد شد دوربین را می کارند، گلزار سر می رسد و دختر شکلاتی به او هدیه می دهد و این بار رودر رو و خیلی جدی از سوپر استار خواستگاری می کند، گلزار که انگار عصبی و متعجب است بابت شکلات تشکر می کند و بدون این که پاسخی به خواستگاری دختر بدهد از او می خواهد کناری بایستد تا او به بقیه میهمانان برنامه سر بزند!! دختر هم می گوید احساس کرده گلزار می خواهد فکر کند! کلیپ دوباره پربازدید می شود و غیر از آن تلویزیون اینترنتی، سر از انواع و اقسام کانال های تلگرامی و ... در می آورد. موج ماجرا طی یک روز چنان فراگیر شده که حتی کانال هایی که اهل اینجور رفتارهای غیر حرفه ای هم نیستند ناچار می شوند برای آن که از دیگران عقب نمانند کلیپ را منتشر کنند. خب آدم های زیادی به هم علاقه مند می شوند، اشکال کار در کجاست؟
* بله زمانه فرق کرده، ماجرای ابن سینا را شنیده اید که بر بالین جوانکی بیمار رفت و چون علائمش را بررسی کرد فهمید درد او جسمی نیست برای همین نبضش را گرفت و در کوچه کوچه شهر با او قدم زد و با بررسی نبض و حالات جوانک تا خانه معشوقه طرف هم رسید و فهمید او عاشق شوریده ای بوده که در بیان عشقش خجالت و ملاحظه داشته! حالا نگفتن ها حسرت های زیادی به بار می آورد اما در چه حالتی؟ آیا همیشه می شود حرف دلمان را بزنیم؟
* گاهی گفتن یک احساس اگر در زمان و مکان درستش نباشد گره کار را بیشتر می کند. این که صریحاً نشان دهیم هر کسی می تواند بدون توجه به جایگاه خودش و طرف مقابلش حرف دلش را بزند گره از کار آن رسانه عوام پسند باز می کند یا گره از احساس آن دختر جوان؟
* قرار هستی بر این منوال است که زن دلبر باشد، دوست داشته شود و به سراغش بیایند تا جایگاهش حفظ شود. نمی توان نسخه صددرصدی صادر کرد که اگر روزی خانمی مردی را دوست داشت باید احساسش را نادیده بگیرد اما آیا بیان آن به شیوه مستقیم و در رسانه پسندیده است و باعث کاهش جایگاهش نمی شود؟ بله درباره موارد ساده می توان از بزرگترها، مشاوران و افراد امینی کمک گرفت که با حفظ حرمت و جایگاه یک خانم، بتوانند راه هایی برای رسیدن دو جوان پیش پای آن ها بگذارند. اما این که یک دختر جوان با خواستگاری مستقیم و بدون آن که بخواهد درباره ویژگی های خودش بگوید و یک نفر را نه براساس ویژگی های شخصیتی بلکه بازی سینمایی و احتمال زیاد ظاهر بپسندد هم باعث می شود زندگی آینده آن دختر تحت الشعاع ماجرا قرار بگیرد هم این که به دیگران با این نوع برنامه سازی می گوییم همین که احساس کردی طرف مقابلت را دوست داری کفایت می کند، مابقی جزئیات را در نظر نگیر و حرف دلت را بزن!
* یک موضوع مهم که در مواجهه با چنین برنامه هایی به ما کمک می کند این است که آن رسانه، اهداف و شیوه تولید برنامه اش را بشناسیم تا تاثیرپذیری مان از آن دقیق تر و مبتنی بر شناختی باشد که از آن رسانه داریم، رسانه ای که شخصیت یک دختر را فدای تولید یک برنامه جنجالی می کند چه قدر می تواند قابل تامل باشد؟
ناگفتههای عباس عبدی از تسخیر سفارت آمریکا
روزنامه اعتماد نوشت: در میان دانشجویان اشغالکننده سفارت بعضی مانند ابراهیم اصغرزاده آن رفتار را غلط میدانند و برخی مانند محسن میردامادی و عباس عبدی هنوز از آن حرکت دفاع میکنند.
عبدي در گفتگویی گفت: وقتي درباره گذشته صحبت ميكنيم دو وضعيت داريم؛ گذشته و حال. حرف زدن درباره گذشته نزديك به خاطر اينكه هر فردي نسبت به مساله موضع خودش را دارد به سادگي قابل تحليل نيست. اشغال سفارت هم شامل آن ميشود. چون در مورد امريكا مسائل هنوز حل نشده و تحليل آن در نگاه امروز ما اثرگذار است. اشغال سفارت هنوز به تاريخ نپيوسته و به اين زوديها هم نخواهد پيوست. هنوز افراد نسبت به آن موضع دارند و نميتوان آن را بيطرفانه بررسي كرد.
او با يادآوري خاطرهاي از ١٥ سال پيش گفت: سال ٢٠٠١ كه امريكا به افغانستان حمله كرد من در تحريريه روزنامه نوروز بودم. آنجا عدهاي فكر ميكردند اگر امريكا بيايد كابل پاريس ميشود. چنين نگاه ابلهانهاي دليل دارد. اين آدم ابله نيست اينطور فكر كند. از بس كه عدهاي رابطه با امريكا نداشتن را بزرگ ميكنند از طرف مقابل عدهاي فكر ميكنند رابطه با امريكا همه مشكلات را حل ميكند. رابطه با امريكا از بس تابو شده عدهاي رابطه با امريكا را حلال مشكلاتشان ميبينند.
عبدي با بيان اينكه اگر به دليلي رابطهمان با امريكا متشنج شده بايد مساله را از جهت تامين منافعمان ببينيم و سياست خارجي را بر اساس منافعمان پيش ببريم گفت: گفته ميشود كه بعد از اشغال سفارت رابطه با امريكا خراب شد اما بايد توجه كرد كه كشورها بر اساس منافع با هم ارتباط دارند. كلاسيكترين رييسجمهور امريكا ريگان است اما همين آدم اسلحه ميفرستد و مشتاق رابطه با ايران ميشود. امريكا به دنبال منافعش است. ما در ايران فكر ميكنيم دوست و دشمن دايمي داريم. همين اخيرا جان كري گفته با ايران متحد نيستيم اما منافع مشترك ميتوانيم داشته باشيم.
آيا اشغال سفارت براي زمين زدن دولت بازرگان بود؟
عبدي به يكي از نتايج آن اقدام يعني استعفاي دولت بازرگان هم پرداخت و گفت: مرحوم بازرگان اين هنر را نداشت كه مردم را با خود همراه كند. نبايد بگويد مردم كنار برويد من ميخواهم كار درست انجام دهم! من بازرگان را در كتگوري (رسته) سياستمدار قرار نميدهم. او انسان شريفي بود اما جلب مشاركت و حمايت مردم بايد انجام شود. حتي سياستمدار ممكن است از فرد ديگري دانشش را بگيرد. سياستمدار بايد بتواند ملت را بسيج كند. بازرگان نبايد در شرايط انقلابي روي كار ميآمد و نبايد نخست وزيري را ميپذيرفت.
ليست كابينه بازرگان را دربياوريد و ببينيد كساني كه در كابينه بودند با تركيب بعد از انقلاب سازگاري نداشتند. او سپس به مصاديقي از دولت بازرگان اشاره كرد: وزير كشاورزي بازرگان ايزدي يكي از ملاكهاي فارس بود. فرد بدي نبود اما وقتي وزير كشاورزي كابينهات را يك فئودال گذاشتي فردا چطور ميتواند كار كند؟ كسي را بايد بگذاري كه مردم حس نكنند فرد ثروتمندي روي كار آمده و با آنها نيست. وي با بيان اينكه متوسط سن دانشجوهاي سال ٥٧ را ببينيد گفت: ما متوسط سن كمي داشتيم. آدمها عوض ميشوند. بچههاي اشغال سفارت ده تا دوازده نفر نيروي اصلي بودند كه از ميان آنها تنها يك نفر به نام آقاي سيفاللهي گرايش اصولگرايي دارد. دانشجوها چهار رده بودند. به عنوان مثال آقاي ضرغامي به لحاظ سلسله مراتبي در ردههاي پايين دانشجوها در سلسله مراتب قرار ميگرفت البته ضرغامي آن زمان سني هم نداشت.
اجازه از امام
يكي از نقاط مبهم اين داستان بحث اجازه گرفتن دانشجويان از حضرت امام(ره) است. روايتها در اين ماجرا يكسان نيست و همهچيز در سينه سيد محمد موسوي خوئيني، سياستمدار امين امام و پدر معنوي دانشجويان مانده است. او بود كه خيال دانشجويان را از رضايت امام راحت كرد اما به كسي نگفت كه اساسا با امام در اين خصوص مذاكرهاي نداشته است. عبدي در اين مورد ميگويد: در مورد اشغال سفارت بحث بود از امام اجازه بگيريم يا نه. تحليل اين بود كه اين كار را نكنيم چون اجازه گرفتن از امام باعث ميشد ايشان هم مسووليت پيدا كند. از طرفي فكر ميكرديم ايشان اگر موافق باشد هم نميگفت. بنابراين در جمعبنديها گفتيم اگر امام مخالف اين كار بود بعد از اطلاع از نظر ايشان از سفارت امريكا بيرون ميرويم.
مخالفان اشغال
در مورد مخالفان اشغال سفارت امريكا همه متفقالقولند كه محمود احمدينژاد يكي از مخالفان اشغال سفارت بود اما گاهي اين نكته گفته نميشود كه احمدينژاد و دوستانش از باب رعايت مصالح ديپلماتيك مخالف اين اقدام نبودند بلكه ميگفتند اشغال سفارت شوروي بر اشغال سفارت امريكا ارجحيت دارد. البته عبدي هم بر اين روايت صحه گذاشت: احمدينژاد، نماينده دانشگاه علم و صنعت و نماينده يك دانشگاه ديگر با اشغال سفارت مخالفت كرده بودند.
اشغال سفارت برنامه شوروي بود؟
يكي از اقداماتي كه نتيجه اشغال سفارت امريكا بود منفعت بردن بلوك شرق و شوروي از اين اقدام بود. اين گمانه به حدي است كه برخي ميگويند دانشجويان در زمين شوروي بازي كردند. پاسخ عبدي به اين گمانه اين است: كساني كه معتقدند پشت سر اشغال سفارت كشورهاي خارجي وجود داشتند بايد بينه (دليل) بياورند. يك عده دانشجو كاري انجام دادند و ربطي به خارجيها نداشت فضا طوري بود كه اشغال سفارت را ميطلبيد.
فراز پاياني صحبتهاي عبدي بالاخره به اينجا رسيد كه آيا از آن رفتار دفاع ميكند يا خير: افراد، شرايط، امريكا و همهچيز امروز تغيير كرده است. مبدا تحليل شما اشغال سفارت است اما مبدا تحليل من انقلاب است. مردم ديوانه نيستند كه انقلاب ميكنند، پاسخ به شرايطي است كه اين كار را ميكنند. مرحوم بازرگان ميگويد انقلاب دو رهبر داشت. حضرت علي و امام خميني. من آدم ناداني نيستم كه از كنش ٢٠ سالگي در ٦٠ سالگيام دفاع كنم. از آن اتفاق با معيار امروزم دفاع نميكنم، آن اتفاق در شرايط خودش رخ داد.
ظریف در جمع نظامیان چه گفت؟
محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان در جمع وابستگان نظامی و نمایندگان دفاعی و انتظامی کشور در ستاد کل نیروهای مسلح ، سخنانی را به شرح زیر ایراد کرد.
از این فرصت استفاده کرده و یک بحث نسبتاً نظری را در مورد شرایط بین المللی، نقش جمهوری اسلامی، مخاطراتی که جمهوری اسلامی ایران (در منظقه) با آن مواجه است و روشهای برخورد بهینه با آن ارائه می کنم.
در ادبیات روابط بین الملل، وضعیت کنونی جامعه بین المللیرا به عنوان وضعیت دوران گذار میشناسیم. رهبر معظم انقلاب و فرماندهی معظم کل قوا، شرایط کنونی را پیچ حساس تاریخی نامگذاری کردند و در چند مورد هم از آن با همین عنوان دوران گذار نام بردند. دوران گذار در روابط بین الملل نخستین بار نیست که اتفاق افتاده است. جامعه بشری در طول تاریخ، این دوران و شرایط آن را چندین بار را تجربه کرده است؛ شرایطی همراه با جنگ و خونریزی و اغتشاش و آشوب، روی کار آمدن قدرتهای جدید، از بین رفتن قدرت های گذشته و تغییر درنظام جهانی و شرایط زیست بین المللی؛ شرایطی که برخی اوقات دههها به طول انجامیده و طی آن جامعه بین الملل تحولات ژرف و عموماً بسیار مخربی را تجربه کرده است.
از حدود 9-28 سال پیش نیز ما در چنین وضعیتی قرار گرفته ایم، یعنی از زمان فروپاشی بلوک شرق و توهم ایالات متحده که جهان دو قطبی دوران جنگ سرد در مدت کوتاهی به جهان تک قطبی آمریکا ـ محور تبدیل میشود؛ از فروپاشی دیوار برلین که بیش از آنکه زاییده قدرت بلوک غرب باشد، نتیجه ضعفبلوک شرق بود و آمریکا، به غلط، آن را ناشی از قدرت خود تصور کرد. به همین دلیل، در طول سال های اول دوران پس از جنگ سرد، آمریکا تلاش بیهوده و البته پرهزینهای برای ایجاد نظم نوینآمریکایی کرد. بوش پدر از آن تحت عنوان نظم نوین بین المللی یاد می کرد و منظور آنها، نظمی بود که بر اساس قدرت آمریکا شکلمیگرفت. نظمی که بر مبنای دیدگاه نومحافظه کاران، آمریکامیبایست با استفاده از قدرت نظامی، برتری موقت خود را نهادینه کرده و در نتیجه بتواند در آینده روابط بین الملل نقش برتر و اساسی را ایفاء کند. لذا به عقیده متفکرین روابط بین الملل، سالهای اولیه پس از جنگ سرد به دلیل توهم آمریکا که میتواند موقعیت خودش را نهادینه کند، به هدر رفت، و در اثر آن، چندین جنگ و اقدامات نظامی ناشی از توهم آمریکا در دوران بوش پدر و حتی دوران کلینتون و بوش پسر رخ داد. یک مورد آن حمله به عراق برای بازپس گیری کویت بود. اما این امر بر خلاف تصور عمومی منحصر به دورن بوش پس نبود. در یک بررسی مختصر تاریخی خواهید داد که تقریباً سالی نبود که دولت آمریکا حتی در دوران کلینتون حداقل یک بار از عملیات گسترده نظامی در گوشهای از جهان استفاده نکرده باشد. در کوزوو، سومالی،سودان، لیبی یا عراق؛ سالی نمی گذشت جز آن که طی آن آمریکامیکوشید این شرایط را با استفاده از برتری نظامی خودش نهادینه کند.
اما امروز که حدود 14 سال از حمله آمریکا به عراق می گذرد، کماکان مشاهده میکنیم که هنوز از این باتلاق بیرون نیامده اند. در واقع، دولت آمریکا خیال میکرد پس از حمله به افغانستان، با یک حمله موفق به عراق می تواند آن شرایط را نهادینه کند. به نظر من، اینکه علی رغم فشار صهیونیستها و همه فشارهای لابی های آنها در آمریکا و علیرغم این که شارون گفته بود بغداد آدرس غلط است و آدرس درست تهران است،آمریکا به عراق حمله کرد، برای این بود که بتواند با به دست آوردن یک پیروزی نظامی دیگر، در محیطی فراتر از افغانستان فروپاشیده و علیه یک دولت مستقر، ثابت کند که نظم نوین آمریکایی شکل گرفته است. لذا انتخاب عراق به جای ایران به دلیل دشمنیبیشتر آنها با صدام حسین نبود، بلکه به خاطر تصور و توهم پیروزی آسان بر آن کشور بود. چون می دانستند نمی توانند پیروزی نظامی بر ایران بدست آورند و در مقابل اطمینان داشتند که پیروزی بر عراق کاملا طی یک عملیات سریع ممکن است. به همین خاطر چند ماه بعد از شروع عملیات، بوش بر عرشه کشتی نظامی اعلام پیروزی بر عراق کرد. اما امروز می بینیم که هنوز هم آمریکا در باتلاق عراق گیر کرده است. البته ما از همان زمان هم پیش بینی کرده و گفته بودیم که خروج آمریکا از این باتلاق غیر ممکن است و حمله آنها تنها به گسترش افراط گرایی در منطقه خواهد انجامید.
مجموعه این شرایط نشان میدهد که آمریکایی ها با چه تصوری وارد دوران گذار شدند و چرا این میزان تلاش کردند و این میزان برای خودشان و برای دنیا هزینه آفریدند. هنوز هم دنیا در شرایط گذار است و یک نظام جدید بین المللی جایگزین نظام قبلی نشده است. شرایط بین المللی شرایط پرالتهاب و خطرناکی است. همواره در دورانهای گذار، شرایط از این هم ملتهب تر و بعضا دوران گذار همراه با جنگ های بزرگ جهانی بوده است. این بار رقابتها در دوران گذار شکل غیرنظامی به خود گرفته، گرچه در سالهای اخیر وجوه خشونت بار تروریسم و افراطی گری بازهم یک بعد نظامی به دوران گذار اضافه کرده است.
در دوران گذار، اهرمها و ابزارهای اعمال قدرت و نفوذ دچار تحول میشوند؛ یعنی امکان حضور و بروز و ظهور برای کشورهایی که الزاماً در شرایط قبلی قوی ترین و مؤثرترین کشورها نبودند، فراهم میشود. جالب است که نخستین فردی ـ لااقل بر اساس اطلاعات من ـ که توانست این شرایط را به درستی شناسایی کند، امام راحل (ره) بود. نامه حضرت امام به گورباچف را نگاه کنید. در شرایطی که ابر قدرت شوری، بالاترین قدرت نظامی جهان بود، ایشان با یک نگاهی فراتر از شرایط آن روز، آینده ای را ترسیم کردند که نشان دهنده امکان کنشگری قدرتی میانی مانند ایران در شرایط دوران گذار بود.
اگر در شرایط دوران گذار، ظرفیت ها و توانمندی ها به درستی شناسایی شود، امکان تأثیر گذاری بسیار فراتر از حد و اندازه ظاهری یک کشور فراهم میشود. اگر ابزار قدرت به خوبی تجمیع شود و به درستی از آنها استفاده شود، میتوان آیندهای پر قدرت تر و پر اقتدارتر یا به عبارت نظریه پردازان روابط بین الملل، آیندهای پر نفوذتر را رقم زد، چون قدرت به معنای افزایش نفوذ و کاهش آسیب پذیری است. امروز قدرت نظامی ـ که هنوز هم عامل اصلی قدرت است ـ و به همین دلیل همه ما مدیون بزرگوارانی هستیم که چه در داخل کشور و چه در جبهه ها و مدافعین حرم از جان خود برای امنیت ما مایه می گذارند در کنار توان اقتصادی و در شرایط جهانی شدن ارتباطات و حتی جهانی شدن احساسات، قدرت تأثیرگذاری بر اذهان، قدرت اجماع سازی، قدرت ایجاد فکر، قدرت ایجاد بینش، قدرت آینده پردازی و تصویر سازی از آینده مدنظر و مورد نیاز شما، همه و همه مجموعه ابزار قدرت هستند که میتوانند به یک کشور بسیار فراتر از شرایط گذشته، نقش و نفوذ و توان کاهش آسیب پذیریبدهد. دوران قدرقدرتی یک یا حتی چند قدرت به سر آمده و به همین دلیل می بینیم که امروز قدرت هایی همانند آمریکا و روسیه،حتی با همکاری همدیگر هم نمی توانند مشکلات بین المللی را حل کنند و نیاز به حضور و همکاری قدرت هایی مثل جمهوری اسلامی ایران دارند. این به دلیل شرایط ویژهای است که دوران گذار برای کشورها ایجاد میکند.
در دوران گذار محاسبه صحیح، شناسایی واقع بینانه توانمندیها و بالاتر از همه، خودباوری و اعتقاد به توان ملی می تواند برای یک کشور بالاتر از حد و اندازه ظاهری و جغرافیایی و ژئوپلتیک آن کشور، ایجاد توان و قدرت وافزایش نفوذ و کاهش آسیب پذیری کند. به همان اندازه، اشتباه محاسبه، چه در بعد افراطی و چه در بعد تفریطی میتواند به نابودی بیانجامد. مثال افراطی این گفته روشن است؛ صدام زمانی که به کویت حمله کرد براساس یک محاسبهای بود از ارزشها و توانمندیها و قدرت خودش و پیام های غلطی که دریافت کرده بود. همه ما بعدها شنیدیم که خانم ایپریل گلاسپی، سفیر وقت آمریکا در عراق با دادن پیام غلط به صدام گفته بود که نگران دخالت آمریکا در صورت اقدام عراق علیه کویت نباشد. این اشتباه محاسباتی باعث سقوط صدام شد. اشتباه محاسباتی مشابهی که آقای میلوسویچ انجام داد و حرف آمریکاییها را که گفته بودند یوگسلاوی در حوزه منافع حیاتی ما نیست باور کرد، باعث فروپاشی یوگسلاوی و سقوط وی شد. از سوی دیگر، اشتباه محاسباتی آقای قذافی که وعدههای آمریکا را باور کرد، توان خودش را در اختیار آمریکا قرارداد، آن هم باعث سقوط، نابودی و شرایط کنونی لیبی شد.
لذا در شرایط دوران گذار نیاز به دقت در اندازه گیری ها،پیش بینیها و شناسایی نقاط قوت و ضعف خود و سایرین داریمو این شرایطی است که جمهوری اسلامی توانسته قبل از اینکه ابعاد مختلف و به اصطلاح امروزی ها ابعاد معنایی قدرت، جنبه نظریه پردازانه پیدا کند، با اقداماتش در حمایت از مردم منطقه ودر حمایت از محور مقاومت، برای خود قدرتی ایجاد کند ـ که البته هزینه هایش را هم پرداخت کرده است. هزینه هایی که درطول سیو چند سال گذشته مخصوصاً دو دهه اول پرداخت کردیم،شرایطی را بوجود آورد که در آغاز دهه سوم انقلاب، ایران به عنوان قدرت اصلی منطقهای شناخته شد، به ویژه پس از سقوط طالبان و صدام. این قدرت برای مخالفین ایران نگران کننده بود و در نتیجه مزاحمت هایی که بعد از آن شکل گرفت از جمله طرح پرونده هسته ای، با هدف تخلیه توان استراتژیک جمهوری اسلامی ایران بود.
جمهوری اسلامی ایران به مدد شناخت صحیح توانمندیهای خود و سرمایه گذاری درست بر روی ابعاد قدرتش در دو دهه اول انقلاب، توانست بعد از سقوط صدام و سقوط طالبان به عنوانقدرت اصلی منطقه ای شناخته شود. البته آن تحولات هم به صورت خودکار اتفاق نیفتاد. به همین دلیل اکنون که کم کم کتابهای خاطرات مسئولین مختلف غربی چاپ میشود می گویند و اخیراهم یکی از روزنامهها نوشته است که ایرانیها نه تنها اوباما وکری بلکه آقای بوش و پاول را هم فریب دادند. لذا به مدد دیدگاه صحیحی که توسط مقام معظم رهبری و مقامات کشور دنبال شد، ایران در ابتدای دهه هشتاد با سقوط صدام و با سقوط طالبان به قدرت بلامنازع منطقهای تبدیل شد که از ابعاد مختلف توانمندی برخوردار بود و به لطف خدا این توانمندی کاملا بومی بود.
توانمندی بومی بسیار محوری است. در واقع، تفاوتی که جمهوری اسلامی با دیگر کشورها دارد این است که برای توان خود به دیگران نیاز ندارد. امروز چرا عربستان این قدر نگران خروج آمریکا از منطقه است؟ برای اینکه همه چیزشان، از مشروعیت تا امنیت شان را وامدار ایالات متحده هستند. ولی جمهوری اسلامی ایران توانش توان بومی، خودجوش و مبتنی بر مقاومت و اراده مردم است. بالاترین سرمایه ما، بسیار فراتر از دیپلماسی، فراتر از توان اقتصادی و توان نظامی، مردم بزرگی هستند که درس مقاومت به همه دنیا دادند و این درس را دادند که هر قدر علیه آنها توطئه شود، نمی توانند این مردم را به زانو در بیاورند. این امکان و توانمندی بزرگی است که نباید آن را از یاد ببریم.
البته ما برای حفظ امنیت مردم و خدمت به این مردم، نیاز داریم که توان دفاعی مان را در بالاترین حد نگه داریم، از همه ابزارهای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک استفاده کنیم و شرایط اقتصادی این مردم را بهبود ببخشیم. اما فراموش نکنیم، آنچه دنیار را وادار کرد در مقابل جمهوری اسلامی ایران پای میز مذاکره بنشیند و خواستههای ایران را بپذیرند، چیزی نبوده جز اینکه مردم ما نشان دادند که با فشار، تحمیل، تحریم و حتی با جنگ نمیتوانند آنها را به زیر سلطه بکشانند و این یکی از بزرگترین ابزارهای قدرت ما است. در دوران گذار کنونی که ابزار قدرت متنوع شده، ما نباید این مهم ترین عنصر قدرت آفرین جمهوری اسلامی را که در ادبیات دینی ما به فرهنگ ایثار و شهادت ترجمان میشود، فراموش کنیم.
لذا بعد از اینکه دیدند جمهوری اسلامی ایران با این قدرت خودجوش تبدیل به مهمترین قدرت منطقه شده، انواع پروژهها را برای تخلیه توان استراتژیک ایران ایجاد کردند. پروژه اتهامات هستهای علیه ما در واقع تلاشی برای تخلیه توان استراتژیک مابود. پروژه ایران هراسی را هم برای خنثی سازی ابعاد معنایی قدرت ما به راه انداختند. در اهمیت بعد معنایی قدرت همین بس که امروز نه تنها دستگاه دیپلماسی و تبلیغاتی آمریکا بلکه ارتش آمریکا هزینهای که برای تسخیر قلبها و مغزها صورت میدهد هزینه بسیار قابل توجهی است. در این شرایط ما یک کشوری هستیم که این جرأت را داریم که در برابر دنیا بگوئیم ما یک دیدگاه جدید برای زمامداری ارائه میدهیم و نیازی به تصویربرداری از نظام ها و مدل ها و دیدگاههای شما برای زمامداری، ارتباطات بین المللی و برای روابط داخلی اجتماعی نداریم. این قدرت آفرین است، اینکه شما مدل زمامداری، مدل روابط و مدل ارتباطات جهانی داشته باشید. اینها همه ابعاد قدرت جمهوری اسلامی است.
در نتیجه برای اینکه این بعد قدرت ما و قدرت استراتژیک ما را تحت تأثیر قرار بدهند، پروژه ایران هراسی را مطرح و پروژه تهدید هسته ای، شورای امنیت، تحریمها و دیگر مسائل را به راه انداختند. برای اینکه قدرت معنایی بی رقیب جمهوری اسلامی را تحت تأثیر قرار بدهند و محدود بکنند و تخلیه کنند، پروژه ایران هراسی را راه انداختند. اما به لطف خدا و با مقاومت مردم، این دو پروژه شکست خورد و امروز شرایط جدیدی درمنطقه فراهم شده که نیاز است با توجه به ابعاد جدی خطراتی که دردوران گذار همه ما را تهدید میکند، به آنها توجه کنیم.
باید بررسی کرد که چه تحولی اتفاق افتاده که عربستان امروز این گونه در دنیا دارد عمل میکند. به نظر من، چند عامل را باید هم زمان شناسایی کنیم. مهمترین آن ما هستیم. دیگرانتحولات اخیر و برجام را تحولی راهبردی تلقی می کنند. ما باید این تصور عمومی را به خوبی بشناسیم و گرنه عمق و اهمیت واکنش های به آن را نمی توانیم تحلیل کنیم. بنده ادعا نمی کنممذاکرات هستهای برای ایران قدرت آفرید. قدرت ایران قبل از مذاکرات وجود داشت و همان طور که گفتم، موضوع هستهای برای تخلیه قدرت ایران بود. لذا توافق هسته ای و برجام، قدرت ایران را دوباره رها کرد. خیلیها در منطقه و جهان پس از وضع تحریم های شورای امنیت تصور کردند کار ایران تمام شد. چون سابقه را دیده بودند که هر کشوری که در طول هفتاد سال گذشته پرونده اش به شورای امنیت رفته، سالم بیرون نیامده است. یک نمونه وجود ندارد که کشوری تحت تحریم های فصل هفتم شورای امنیت رفته باشد و در نتیجه آن یا فروپاشی صورت نگرفته، یا تغییر رژیم در آن ایجاد نشده و یا کشور کلا نابود نشده باشد. همه مثالهای آن هم موجود است. از رودزیای جنوبی به عنوان اولین تحریم فصل هفتمی شورای امنیت که بعد از اعلام استقلال یکجانبه بدون مشورت با انگلیسی ها توسط آقای یان اسمیت نخست وزیر رودزیا صورت گرفت، تا عراق، یوگسلاوی، سودان و لیبی که همه آنها یا به سقوط، یا به تغییر رژیم و اضمحلال و یا از بین رفتن و چندپاره شدن کشور انجامیده است. لذا آنها تصورشان این بود که کار ایران هم تمام است. فکر میکردند که به قول خودشان این سر افعی را که گفته بودند باید جدا کنید، فکر میکردند چنان محکم این سر افعی را گرفته اند که دیگر توان حرکت ندارد. این تصور غلط به این دلیل در آنها ایجاد شده بود که مبنای واقعی قدرت ما را فراموش کرده بودند. نمی دانستند که مبنای قدرت ما جای دیگری است. البته من در اینجا قصد ندارم به ابعاد معنوی قدرتکه در سایه لطف خدا و نظر مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به دست آمده، بپردازم و صرفا به ابعاد قدرت از منظر مادی اشاره می کنم که البته همان هم ناشی از لطف خداست که این مردم را این چنین برای حمایت از انقلاب و کشور آزموده و مقاوم کرده است. لذا روزی که دیدند تحریم ها و به ویژه تحریمهای فصل هفتم شورای امنیت برداشته شد، یک نگرانی راهبردی پیدا کرند.
یک مشکلی که ما در ایران داریم این است که به نگاه و رویکرد دیگران به مذاکرات هستهای و نتیجه آن خیلی توجه نمی کنیم. منطقه معتقد است مذاکرات هستهای و برجام یک تحول راهبردی بود. نه اینکه برجام به معنای زانو زدن آمریکا در مقابل ایران است. من هیچ وقت چنین ادعایی را نکرده و نخواهم کرد. برجام حاصل یک بده بستان سیاسی است. اما برجام ایران را از آنچه آنها فکر میکردند کارش تمام شده مجددا به همان قدرت استراتژیک گذشته بازگرداند. به عبارت دیگر، قدرت استراتژیک ایران را برجام ایجاد نکرد. قدرت موجود ایران را آزاد ساخت. آنها فکر میکردند با این همه قطعنامه شورای امنیت دیگر ایران نمی تواند قدرت استراتژیک خود را بازیابی و اعمال کند. اما به یک باره دیدند که همه محاسباتی که بر پایه پروژه ایران هراسی و تخلیه توان استراتژیک داشتند، به هم ریخته و مشاهده کردند که توان استراتژیک ایران هم قدرت سخت و هم قدرت نرم به قول رئالیست ها، یا به عبارت دقیق تر ابعاد مادی قدرت ایران و قدرتمعنایی ایران، هر دو اینها به ناگهان دوباره ظهور و بروز کرد. به همین دلیل پس از برجام وحشت زده شده و به دست و پا افتادند.
بر مبنای این تحلیل اتحاد استراتژیک سعودی و رژیم صهیونیستی قابل تبیین است. به هم خوردن طرح و پروژه تخلیه توان استراتژیک ایران و تخلیه قدرت معنایی ایران از بعد ایران هراسی یک شرایط جدید راهبردی را ایجاد کرده، و به همین دلیل عربستان و رژیم صهیونیستی به عنوان طراحان و سرمایه گذاران اصلی پروژه ایران هراسی و تخلیه توان راهبردی ایران، با مشاهده شکست سرمایه گذاری عظیم خود، همداستان و متحد استراتژیک میشوند. چون با یک پدیده راهبردی مواجه هستند. این دلیل اولی است که عربستان به خاطر آن این گونه خودش را به آب و آتش میزند.
دلیل دوم رفتار امروز عربستان، نیاز راهبردی و حیاتی این کشور به آمریکا است. عربستان بدون آمریکا نمی تواند برای خود آیندهای تصور کند. احساس می کند بدون حمایت خارجی که فعلا این حمایت در غرب و آمریکا متبلور شده است، توان تحمل فشار داخلی و منطقهای را ندارد. دولتی است که از ابتدا مشروعیتاش، ادامه حیات اش و امنیت اش وابسته به حمایت خارجی است. حالا به این کشور بگویید آمریکا میخواهد از منطقه برود، چه شرایطی پیدا میکند؟ ببینید در کمپ دیویدی که بعد از برجام شکل گرفت چه گذشت و چه گفتند. به آمریکا گفتند شما ما را رها کردید. در واقع فکر می کردند برجام هم در امتداد سیاست تغییریا اصطلاحا «انتقال ثقل» آمریکاست که بر اساس آن، آمریکا درصدد انتقال تمرکز راهبردی از منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به شرق آسیا است. معتقد بودند که آمریکا پس از حل مشکل هسته ای، منطقه را رها می کند و ایران قدرتمند در منطقه می ماند. لذا به خیال خود ناگزیر از این بوده و هستند که تهدیدمنطقهای به شکلی شدید و جدی هم چنان مطرح باشد تا در نتیجه، آمریکا تصور رفتن از این منطقه را هم نداشته باشد، زیرا به تصور آنها رفتن آمریکا از این منطقه به معنای اضمحلال و فروپاشی آنان است. البته این نگرانی از اصل باطل است، چون ایران خواهان ثبات و امنیت برای منطقه و برای تک تک همسایگان خود است. ولی ترس آنها از جای دیگری است که به آن اشاره می کنم و ایران بهانه است.
لذا مهم تر از همه اینها به نظر من، رفتار امروز عربستان ناشی از یک عامل درونی است و آن ناکارآمدی در برآورده کردن ابتدایی ترین خواستههای مردم عرب است. عربستان احساسمیکند که حرکتی که (به تعبیر ما بیداری اسلامی و به تعبیر دیگران بهار عربی) از درون جهان عرب شروع به جوشیدن کرده،ماهیت دولت - ملت عربی را نشانه گرفته است. نگران کننده ترین خطر ناشی از این حرکت داخلی جهان عرب، تهدیدی است که متوجه خود عربستان است. من در اینجا به اینکه آمریکا از حرکت خودجوش مردم در جهان عرب سوء استفاده کرده و صهیونیست ها بیشترین بهره برداری را از آن می کنند، نمی پردازم؛ بلکه می خواهم جنبه جامعه شناسانه آن را تحلیل کنم که بر مبنای آن، از درون جهان عرب یک چیزی میجوشد که سعودیها به درستی آن را یک خطر جدی میشناسند و به غلط معتقدند که میتوانند این خطر را در جبهههای جنگ سوریه و عراق نابود کنند. این جمله بندر بن سلطان را که سه سال پیش در روسیه اظهار کرد، شنیده اید؛ جمله ای که نشان دهنده یک تفکر و راهبرد است. از او پرسیدند، این افراطی ها که شما از آنها حمایت مالی میکنید، نهایت آرزوی شان گرفتن حرمین شریفین است، پس چرا از آنها حمایت می کنید؟ بندر گفت، ما امیدواریم و اطمینان حاصل خواهیم کرد که افراطیون و سوریها در معرکه سوریه یکدیگر را نابود کنند. لذا تلاش برای به خون و آتش کشیدن سوریه، در واقع تلاشی برای تغییر جهت دادن یک خطر راهبردی برای عربستان سعودی به سمت یک زمین بازی دور از عربستان است. فارغ از اینکه افراط با کشتن تمام نمی شود.
تلاش دیگری که امروز می کنند، تغییر جهت فکری این جریان افراطی است. توده های حامی جریان افراطی اصالتاً ضد حکومت های عربی هستند. اما سعودیها و دیگردولت هایی کهمیدانند هدف این پیکان در نهایت خودشان خواهند بود، همانطورکه میخواهند محیط بازی را در سوریه و عراق تعریف کنند،هم چنین می خواهند این دشمنی را به شیعه و به ایران منتقل بکنند.
لذا، این بازی چند وجهی سعودی به خاطر یک نگرانی راهبردی است. یعنی هم زمان به خاطر اینکه میخواهد از یک طرف نگرانیهای که از بازگشت توان استراتژیک ایران دارد را رفع کند، و از طرف دیگر، این جریان افراطی را که البته رهبریاصیلی ندارد ولی مبنا و پایه اجتماعی اش مشخص است، به سمت ایران منحرف و منتقل کنند.
البته لازم است توجه داشته باشیم که سعودی ها قبلا هم تلاش مشابهی برای منحرف کردن تهدید از خوشان به سمت ایران داشته اند و در ظاهر موفقیت هایی هم کسب کرده اند. بعد از 11 سپتامبر، بخش عمده ای از رهبران سیاسی جهان و یک گرایش درمسئولین نومحافظه کار آمریکایی معتقد بودند دلیل ناامنی در منطقه و تروریسم افراطی در جهان، ناتوانی و فساد و خودکامگی برخی نظام های عربی - به ویژه نظام سعودی است و برای همین راه حل درازمدت، ترویج نوعی دمکراسی مدیریت شده در جهان عرب است. این مبنای فکری طرح خاورمیانه بزرگ بود. این طرح در واقع در دراز مدت برای تغییرساختار حکومت های عربی در عین حفظ ماهیت وابستگی آنها به غرب بود. به عبارت دیگر، هدف اصلی طرح، متحدین آمریکا بودند و نه الزاما ایران. حتی برخی در اوج نگرانی های ناشی از 11 سپتامبر و نقش پر رنگ سعودی و وهابیت در حوادث تروریستی، ایران را به عنوان بخش عمده ای از راه حل می دیدند. اما ظرف 6 سال، یعنی از سال2001 که حادثه 11 سپتامبر رخ داد، تا سال 2006 که جرج بوش سخنرانی معروفش را در ابوظبی ایراد کرد، در این فاصله شش ساله سعودی ها و متحدین شان توانستند با یک طراحی وسیعسیاسی و لابی گسترده، طرح خاورمیانه بزرگ را از یک طرح ضد خودشان به یک طرح ضد ایرانی تبدیل کنند. البته آمادگی و استعداد آمریکایی ها برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هم بستر مناسبی برای این فضاسازی سعودیها فراهم کرد. این بار هم دقیقا همین تلاش را دارند. چندین برابر شدن بودجه چند صد میلیونی لابی سعودی در آمریکا در ماه های گذشته به همین دلیل است.
در پایان و به عنوان جمع بندی عرض می کنم که شرایط فعلیبین المللی، ایران را در یک موقعیت ممتازی قرار داده که با تکیه بر آرمان های انقلاب اسلامی و گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و با شناخت و باور دقیق توانمندی های خود و محدودیت های دیگران می توانیم آن را به پیش برانیم. به نظر بنده و بدون شعار زدگی،مبنای اصیل قدرت در جمهوری اسلامی ایران در فهم دقیق و باور به یک جمله کلیدی حضرت امام (ره) خلاصه میشود که فرمودند، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ یعنی اینکه واقعا باور کنیم که آمریکا قدر قدرت نیست و هر آنچه بخواهد، نمی شود و هرچه به وقوع می پیوندد الزاماً خواست آمریکا و دیگر قدرت مندان نیست.براساس این باور جمهوری اسلامی در شرایط قدرتمندی قرار گرفته است.
در این شرایطِ قدرتمندی در جهان در حال گذار،امکان تبدیل این قدرت به یک نفوذ و قدرت و اقتدار نهادینه و دراز مدت برای جمهوری اسلامی وجود دارد. ما وارد یک کنش پرمخاطره، حساس و آیندهساز و پیچ خطرناک تاریخی شده ایمکه عبور از آن نیازمند دقت و شناسایی واقعی تلاش هایی استکه میخواهد روبروی ما سد ایجاد کند. عبور از این نگرانیها و سدها و نهادینه ساختن ایران به عنوان قدرت مندترین کنشگر خواهان ثبات و دوستی و همبستگی در این منطقه حساس، با باور توحیدی که تنها قدر قدرت در جهان حضرت باری تعالی است و با اعتماد به مهم ترین ابزار قدرت مان یعنی مردم و با اتکای به تمام توانهای کشور شامل توان نظامی، توان اقتصادی و بالاتر از همه، توان معنایی و باورهای اصیل ما که یادگار اصلی امام و پیام اصلی مقام معظم رهبری است، امکان پذیر و در دسترس می باشد.
کاش بیشتر عذرخواهی میکردم!
روزنامه شهروند در ستون طنز خود به حکم سعید مرتضوی و دعوت از ظریف برای نمایشگاه هنرهای معاصر آلمان پرداخته است.