کد خبر: ۹۹
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۱ 16 January 2015
ترور و تروریسم واژگانی غریب در ادبیات سیاسی محسوب می شوند. شاید واژگان غریب دیگر دموکراسی و عدالت باشند. غریب، از این لحاظ که هر دولت، حزب، سازمان و گروه سیاسی، مذهبی و حتّی اجتماعی و سندیکایی می تواند تعریف و تفسیر خاص خود را از این واژگان داشته باشد. اما دشواری تعریف تروریسم از آنجا سرچشمه می گیرد که تنها یک نوع تروریسم نداریم. بلکه گونه های مختلفی از آن وجود دارد؛ و گونه های جدیدتری نیز در حال ظهور و بروز هستند. این گونه های مختلف تروریسم اغلب نیز ویژگی های مشترک چندانی با هم ندارند. آنچه درباره یک گونه درست باشد، می تواند درباره گونه ای دیگر نادرست تلقی شود.

تبدیل پدیده ترور و تروریسم به یک پدیده صرفاً سیاسی، می تواند از دلایل عدم توفیق در ارائه تعریفی واحد از آن باشد. آن چیزی که از نظر یک شخص یا دولت فعّالیتی تروریستی محسوب می شود، ممکن است در نظر فرد، مجموعه یا دولتی دیگر، یک مبارزه آزادیبخش قلمداد گردد. این مفاهیم به شدّت شکل پذیر و قالب پذیر هستند. و جالب آنکه پس از حوادث یازده سپتامبر نیز کاملاً تعاریف شان با منافع ملّی کشورهای غربی و بخصوص آمریکا گره خورده است. بطور مثال اقدامات دولت سوریه در مواجه با مخالفان خود نوعی سرکوب و ترور دولتی معرفی می شود؛ امّا از آنجاییکه دولت هایی همچون عربستان و بحرین همگام با سیاست دولت های غربی و آمریکا گام  بر می دارند، و منافع ملّی و امنیت اقتصادی دولت های اروپایی و آمریکا نیز به منابع انرژی این کشورها وابسته است، سرکوب مخالفان در عربستان و بحرین، مبارزه با تروریسم، بنیادگرایی و یا شورش تلقّی می شود. درحالیکه همه این ها در سوریه، عربستان و بحرین می تواند ماهیّتی یکسان داشته باشد. 

قرن بیست و یکم تا به امروز قرن ترور بوده است. در ماه ها و روزهای اخیر نیز امواج شدیدی از تروریسم  
در جهان شکل گرفته. بخصوص حوادث چند روز گذشته در فرانسه. حوادثی که بدون تردید همه وجدان های پاک و صلح طلب از هر دین، مذهب، قومیّت و ملّیت که باشند، آنرا محکوم می کنند. اینکه گردانندگان نشریه فرانسوی شارلی ابدو از یک سو و سیاست های فرهنگی دولت چپ گرای فرانسه در یک هماهنگی بی نظیر، بی سابقه و ناگهانی با نظام بین الملل، از سوی دیگر، به چه میزان در رخداد این حادثه و حوادث احتمالی آینده می تواند سهیم باشد بحثی جدی می باشد، ولی از سویی دیگر نیز هر اقدام به کشتار و سلاخی انسان ها حادثه و اقدامی دردناک، سیاه، غیرقابل بخشش و ضد حقوق بشری و ضد تعالیم الهی محسوب می شود.

آنچه که بیشتر در حادثه شارلی ابدو به چشم می آید، نحوه مواجه دولت های جهان با این حادثه و همچنین نحوه پوشش و نوع اطلاع رسانی و بزرگ نمایی رسانه های بین المللی از این اتّفاق می باشد. هرچند آگراندیسمانه کردن اخبار توسط رسانه های بین المللی همچون بی بی سی و سی ان ان و غیره، و همچنین تزریق اخبار وَرز داده شده و جهت دار به افکار عمومی جهان توسط این رسانه ها امری طبیعی و قدیم می باشد؛ با این وجود بایستی دامنه و ابعاد توجّه و پوشش خاص و گسترده حادثه شارلی ابدو را بسیار فراتر از سطح اطلاع رسانی های عادّی و معمول این رسانه ها بدانیم. به نظر می رسد ابعاد این مسئله و دلایل این همه سروصدای رسانه ای بسیار وسیع تر و عمیق تر از آن چیزی باشد که نشان می دهد. بخصوص که نشریه شارلی ابدو هنوز بر همان طبل توهین آمیز سابق نسبت به باورهای اعتقادی مسلمانان می کوبد، و با نام دفاع از آزادی بیان و اندیشه رفتارهای تحریک آمیز خود را تکرار می کند؛ و البته دولت ها و رسانه های بین المللی نیز این نشریه را در گام نهادن در همان کژراهه سابق، تشویق و حمایت می کنند. به نظر می رسد اراده ای فراتر از این امور می خواهد با تحریک یا بهتر است بگوییم آنتریک احساسات دینی مسلمانان، تکرار حوادثی شبیه حادثه شارلی ابدو را در سایر نقاط جهان نیز کلید بزند. شاید این نگاه کمی بدبینانه و یا ناشی از نوعی توهم توطئه باشد؛ امّا واقعیّت آن است که روند حوادث و اقدامات انجام شده توسط دولت فرانسه و سایر دولت ها و بنگاه های خبری بزرگ، علامت سؤال های فراوانی را در ذهن هر ناظری ایجاد می کند. وقتی کشتار مسلمانان در آسیای جنوب شرقی، در عراق، پاکستان، افغانستان، بحرین، یمن، فلسطین، لبنان، سوریه و سایر نقاط با سکوت خبری برگزار می شود؛ و کشتار اسرائیل در نوار غزه دفاع از منافع ملی قلمداد می شود؛ پس این همه هیاهو برای کشته شدن چند نفر در هفته نامه ای فرانسوی و کشاندن سران و رهبران بسیاری از کشورهای جهان به پاریس؛ و اجرای یک شوی واقعی بین المللی تأمل برانگیز است. و جالب آنجاست که یکی از کسانیکه خودش و دولتش متّهم به حمایت از تروریسم و بکارگیری انواع ابزارهای شوم ترور در برخورد با مخالفانش می باشد؛ در پاریس برای جمعیّت معترض به ترور و تروریسم سخنرانی می کند. نخست وزیر رژیم اسراییل.

لازم است کمی ریشه ای تر به این مسئله نگاه کنیم. به تعبیر امانوئل والرشتاین دهه هشتاد میلادی با فریادی بلند ختم شد، نه با آهی کوتاه. 1989م سال فروپاشی مارکسیسم-لنینیسم به عنوان شیوه حکومتی، نظام ایدئولوژیک و قطب جاذبه سیاسی بود. در عرصه مناسبات بین المللی نیز، این فروپاشی به منزله پایان دوران جنگ سرد میان دو ابرقدرت بود. و جهانی جدید در حال زایش. جهانی با «نظمی نوین». برخورد غرب با واقعه ناگهانی و شگفت انگیز فروپاشی شوروی و تلاش برای پی ریزی یک نظم نوین، دوگانه بود. «فرانسیس فوکویاما» نظریه خوش بینانه «پایان تاریخ» را که به منزله پایان همه نبردهای ایدئولوژیک در جهان بود اعلام نمود. براساس نظریه فوکویاما، در ابتدای نود میلادی، لوکوموتیو تاریخ به ایستگاه پایانی خود که همان ایستگاه لیبرال دموکراسی باشد رسیده بود؛ و براین اساس سرنوشت محتوم و قطعی تمام جوامع و نوع بشر رسیدن به این ایستگاه بود. امّا در سوی دیگر، «ساموئل هانتینگتون» با نظریه خوشبینانه و شادمان فوکویاما به مخالفت برخواست؛ و اعلام نمود که شور و شعف ناشی از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد تنها یک پیروزی و شادمانی زودگذر می باشد.

هانتیگتون با ارئه نظریه ای به نام «برخورد تمدّن ها» رویارویی و برخورد تمدن غرب را در آینده ای نزدیک  
با تمدّن جوان و رو به گسترش اسلام دانست. برخوردی به مراتب سهمگین تر از نبردهای ایدئولوژیک دوران جنگ سرد. هانتیگتون اسلام و تمدّن اسلامی را دشمنی به مراتب سخت تر و رویارویی با آن را به مراتب دشوار تر از رویارویی با دشمن مارکسیستی می دانست. به اعتقاد وی پایان جنگ سرد، ختم مناقشات ایدئولوژیک نیست؛ بلکه سرآغازی است بر دوران برخورد تمدّن ها. وی که تمدّن های موجود را در هشت حوزه تمدنی غربی، کنفسیوسی، هندو، اسلاو، ارتدکس، آمریکای لاتین، اسلامی و تمدّن حاشیه ای آفریقایی تقسیم می کرد؛ معتقد بود خطوط اصلی و گُسل میان این تمدّن ها منشأ اصلی درگیری های آینده خواهد بود؛ و این خطوط جایگزین واحدِ کُهنِ «دولت-ملّت» خواهد شد.

به اعتقاد هانتینگتون خطوط گُسل تمدنی جایگزین مرزهای سیاسی در آینده روابط بین الملل خواهند بود؛ و لَبه ی این خطوط در جاییکه با تمدّن های دیگر و بخصوص در جاییکه تمدن اسلام و غرب با هم برخورد می کنند؛ خونین خواهد بود. وی رویارویی اصلی غرب را با دو حوزه تمدنی کنفسیوسی و اسلامی می دانست؛ و معتقد بود که به سبب کینه و دشمنی دیرینه، ریشه دار و عمیق اسلام با حوزه مسیحیت؛ نزاع اصلی غرب در آینده نزدیک  با تمدّن اسلامی و دولت های اسلامی خواهد بود. به خصوص که وی معتقد بود زاد و ولد در میان مسلمانان بسیار زیاد است؛ و مسلمانان در هر جامعه ای که باشند به دنبال برتری جمعیّتی و تحمیل فرهنگ دینی و مذهبی خود در آن جامعه هستند؛ و این عمده ترین منبع خطر برای آینده آمریکا و کشورهای اروپایی خواهد بود. وی این مرحله درگیری ها را آخرین مرحله تکامل درگیری ها در جهان نو می نامید.
نگاه هانتینگتون به مسائل بین المللی یک نگاه استراتژیک، و برپایه تضمین منافع ملّی آمریکا در جهان استوار بود. به نظر می رسد تا به امروز آمریکا و غرب نظریه جنگ تمدّن ها را پذیرفته است؛ و هنوز به آن اعتقاد دارد. به همین دلیل هم این حوزه تمدّنی از هیچ کوششی برای ضربه زدن، تضعیف و نابودی جهان اسلام کوتاهی نمی کند. به نظر می رسد در معادلات جدید استراتژیک غرب برای ضربه زدن به تمدن اسلام، اسرائیل تبدیل به یک بازیگر حاشیه ای و کناره شده است؛ و هدف استراتژی نوین غرب بخصوص در منطقه خاورمیانه ایجاد شکاف و انشقاق در میان دولت های اسلامی و نهایتاً تُهی شدن، فروپاشی و نابودی تمدّن اسلامی از درون می باشد.

به واقع غرب تلاش می کند با ایجاد تفرقه، انشقاق و درگیری در میان جوامع و دولت های اسلامی بخصوص در منطقه خاورمیانه، آنها را به خود مشغول نماید؛ تا هم کنترل شیرهای نفتی و سایر منابع انرژی را در دست خود داشته باشد؛ و هم اینکه اسلام را با اسلام بنیادگرا، خشن و بی منطق از درون تهی و نابود سازد. به همین دلیل هم به نظر می رسد با ارائه کمک های پنهانی به گروه های تندرو اسلامی، گسترش نوعی از اسلام رادیکال و خشن را در منطقه حمایت و تقویت می کند؛ و با تحریک پنهانی این گروه ها برای انجام عملیات های تروریستی، ضمن مخدوش نمودن چهره واقعی اسلام در میان افکار عمومی جهان، زمینه هرگونه اقدام نظامی خود را در مناطق اسلامی و بخصوص منطقه خاورمیانه در حال و آینده توجیه می کند.

راه اندازی دو جنگ در منطقه خلیج فارس و اشغال عراق، حمله نظامی و اشغال افغانستان، تحریک مخالفان در کشورهایی همچون لیبی و سوریه، حمایت از حملات اسراییل به نوار غزه و جنوب لبنان، فشار بر حزب الله، کمک و تجهیز مخالفان حکومت سوریه، دامن زدن به اختلافات همسایگان، مسئله کردهای جنوب ترکیه و شمال سوریه و تلاش برای ایجاد یک هلال کُرد برای فشار بر سه کشور ترکیه، عراق و ایران و نهایتاً تأسیس کشور کرد در آینده نزدیک و از همه مهم تر اعمال انواع فشارها و تحریم ها بر دولت و ملّت ایران به بهانه جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح های هسته ای از اهمّ یک فهرست بلند و بالای تلاش دولت های غربی برای ضربه زدن به تمدّن اسلامی است؛ و این همه در حالی است که غرب نسبت به مسئله هسته ای اسرائیل و عملیات های نظامی و تروریستی این کشور در غزّه و جنوب لبنان موضعی کاملاً جانبدارنه دارد.

ریشه حوادث شارلی ابدو و اتخاذ همان سیاست های پیشین در زمان چاپ مجدد این نشریه را باید در همان استراتژی جنگ تمدّن ها و سیاست آنتریک و برخورد نهایی با برخی کشورها و جریان های اسلامی بدانیم. در غیر این صورت حمایت همه جانبه دولت های غربی و فرانسه از تکرار توهین این نشریه به پیامبر اسلام و تحریک احساسات مذهبی بیش از یک میلیارد جمعیت پیرو این دین توجیه دیگری نمی تواند داشته باشد. به نظر می رسد دولت های غربی با این تحریک ها اهداف بزرگ تر و بلند مدّت تری را دنبال می کنند. اینگونه تحریک احساسات بین المللی بر علیه مسلمانان و ترویج اسلام هراسی با راه اندازی بازی داعش و گروه های تکفیری در منطقه، نشان از شروع یک بازی بزرگتر در آینده نزدیک دارد. بازی بزرگ و خونین. گویا دولت های غربی و آمریکا  در حال مهیّا نمودن فضای لازم برای ایجاد یک اجماع بین المللی برای جنگ افروزی و حضور مجدد در گوشه ای دیگر از منطقه خاورمیانه می باشند.

از سوی دیگر خط مقدّم ایستادگی در برابر زیاده خواهی های غرب در جهان اسلام و منطقه خاورمیانه  
و همچنین حامی اصلی مثل طلایی مقاومت در برابر اسراییل در منطقه(سوریه، حزب الله لبنان و حماس)، جمهوری اسلامی ایران می باشد. کشوری که ضمن پافشاری بر اصول، به دور از هرگونه رفتارهای هیستریک و هیجانی در پای میز مذاکره با دولت های قدرتمند جهان حاضر شده است. 

همچنین اصلی ترین مسئله غرب در منطقه خاورمیانه مسئله تأمین امنیت انرژی می باشد. و مهمترین استراتژی که در دستور کار اتاق فکر کشورهای غربی قرار دارد کنترل نبض اقتصاد جهانی با اعمال کنترل بر منابع اصلی انرژی در منطقه خاورمیانه از طریق تغییر جغرافیای سیاسی و جابجایی مرزها بر اساس توصیه های هانتیگتون و نظریه برخورد تمدن ها می باشد. یعنی همان ایجاد موزاییک های سیاسی جدید بر اساس نقشه راه خاورمیانه بزرگ.

در این میان دولت جمهوری اسلامی می تواند یک مانع و دژ مستحکم، بزرگ و استراتژیک بر سر راه زیاده خواهی های غرب در منطقه و حتّی در جهان باشد. پس غربی ها چاره ای ندارند جز اینکه برای برای تضعیف ایران راه کاری اندیشه کنند. چنانچه دولت های غربی و سرویس های امنیتی آنها بتوانند بازی داعش و تکفیری ها و رفتارهای خشونت آمیز، و ترورهای بی هدف و کور این گروه های تروریستی و بنیادگرا را به داخل خاک اروپا، آمریکا و سایر هم پیمانان شان مانند استرالیا بکشانند، آنگاه می تواننند با بسیج افکار عمومی داخلی و بین المللی مجوز لازم برای حضور نظامی در منطقه خاورمیانه را بدست آوردند؛ بدون اینکه حتّی نیازی به اخذ مجوز از سازمان های بین المللی همچون سازمان ملل و شورای امنیت که کنترل آنها نیز در دست خودشان است را داشته باشند.

اوّلین هدفی که غرب با حضور نظامی خود در منطقه به دنبال تحقق آن است، دَرهم شکستن مثلث طلایی مقاومت می باشد. با نابودی مقاومت، هم اسرائیل نفس راحتی می کشد؛ و هم ایران بازو و اهرم های نفوذ خود را در منطقه از دست می دهد.

واقعیّت آن است که وقتی غرب خود را با همه حمایت های مالی، نظامی و اطلاعاتی ای که از گروه های مخالف در سوریه به عمل آورد، شکست خورده دید، پروژه لشکرکشی به سوریه را کلید زد. و برای این کار نیاز به دریافت مشروعیت لازم و اعلام رضایت مندی از سوی افکار عمومی داخلی و بین المللی دارد. همچنین غرب اسراییل را علی رغم پیروزی های ظاهری در برابر حماس و حزب الله، شکست خورده، مستعصل و سرگردان می بیند.  

پس بنابراین برای نابودی دولت سوریه و کمک به اسرائیل به عنوان هم پیمان استراتژیک خود در برابر حماس و حزب الله، و نهایتاً تضعیف دولت ایران، به دنبال سناریو سازی برای معرفی این منطقه به عنوان کانون اصلی خشونت و صدور تروریسم به افکار عمومی جهان می باشد. با این سناریوسازی، بهانه لازم برای حضور نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه ایجاد می شود؛ و با یک اجماع بین المللی، و درخواست جهانی، می خواهد مثلث طلایی مقاومت را درهم بکوبد.

غرب تا به امروز برای اجرای این سناریو خیلی با حوصله و صبر عمل کرده است. تضعیف و نابودی برخی دولت های مخالف در منطقه، مانند لیبی و حتّی مصر، راه اندازی بازی خطرناک گروه های تکفیری و داعش.  

و امروز موج ناگهانی تروریسم و اسلام هراسی. شبیه سناریوی یازده سپتامر. و همه اینها برای آن است تا آمریکا و متحدینش زمینه های حضور نظامی مجدد خود را در منطقه فراهم سازند. امّا در نهایت تمام این سناریو برای ایران نوشته شده است.

این واقعیتی انکارناپذیر است، که مثلث مقاومت پیشانی، خط قرمز و خط مقدّم سیاست خارجی ایران محسوب می شود. هرچند دامنه نفوذ و عمق استراتژیک سیاست خارجی ایران تا مرزهای جنوبی آمریکا و منطقه آمریکای جنوبی گسترش یافته است؛ اما خط مقدم و پیشانی سیاست خارجی ایران در منطقه، جنوب لبنان، غزّه و سوریه  
می باشد. چنانچه غرب بتواند این مثلث را در هم بکوبد، بدون تردانید پشت مرزهای سیاسی-جغرافیایی و عقیدتی جمهوری اسلامی خیمه سنگین خواهد زد؛ و با توجّه به برخی کانون های منطقه ای وهابی و مخالف جمهوری اسلامی، ایران محاصره سیاسی، اقتصادی و نظامی خواهد شد. تا به نوعی استراتژی مهار دوگانه ابتدای دهه نود میلادی به شکلی دیگری اجرا شود. اگر این سناریو کامل اجرا شود، در آینده دولت و ملّت ایران فشارهای زیادی را می بایست تحمل نمایند. و این همان چیزی است که غربی ها را به فروپاشی ایران از طریق این استراتژی امیدوار می سازد.

در این میان جمهوری اسلامی می بایست با بهرگیری از حداکثر توان خود و بکارگیری ابزارهای دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی و حتی در زمان مناسب بهره گیری از ابزار نظامی، از این محاصره رها شود. عراق و سوریه حریم امنیّت، عمق استراتژیک و فضای تنفّسی ایران محسوب می شوند. ایران به هیچ عنوان نباید ابتکار عمل در این مناطق را از دست بدهد. البته می بایست مراقب فریب ها و دام های استراتژیک غربی ها نیز باشیم. بدون شک هدف اصلی کسانیکه بازی داعش و شارلی ابدو را راه انداخته اند ایران است.      

مسعود طبری
کارشناس ارشد مسائل سیاسی
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار