مهدی مکارمی
در کنار تحلیل های سیاسی که در این دوره از انتخابات مجلس به دلیل رقابت کمرنگ سیاسی، کمتر برانگیزاننده تامل نظری در خصوص رفتار سیاسی رای دهندگان بوده است نمیتوان از قابلیت سوسیولوژیک تحلیل این رویداد در برخی حوزههای انتخابیه غافل ماند.
انتخابات در دو حوزه انتخابیه ۱- ایذه و باغملک و ۲- رامهرمز و رامشیر از این جمله اند. در انتخابات این دو حوزه که به طور سنتی نیز عموماً کمتر صحنه تضارب و رقابت سیاسی مورد توجه رای دهندگان بوده اتفاق تازه افتاده است که میتوان در آن تامل نمود.
بیسِ رای دو نماینده منتخب این حوزههای انتخابی نشان میدهد که رفتار انتخاباتی رای دهندگان حامل پیامی مبتنی بر به چالش کشاندن نگاه از بالا و سلسله مراتبی به برخی اقوام است. گایاتری اسپیواک در "آیا فرودستان می توانند سخن بگویند" به نوعی بحرانِ representation هم در معنای نمایندگی و هم در معنای بازنمایی می پردازد که هردو نمی توانند صدای بیواسطه فرودستان باشند. اگرچه او امیدوار نیست که به واسطه نمایندگی می توان صدای فرودستان بود اما آنچه در بحث اسپیواک نهفته و مهم است تلاش فرودستان برای شنیده شدن صدایشان است.
از نظر اسپیواک مهمترین محرومیت این گروه یا طیف از جامعه خارج بودن از ساختار قدرت به تبع آن سهیم نبودن در خلق گفتمان در جامعه و جریان سازی است و همین دلیل آنها نمیتوانند مطالبات خودشان را بی واسطه فریاد بزنند و صدایشان را به گوش برسانند و در بهترین حالت این دیگران هستند که از سوی آنها سخن می گویند و نمایندگی شان می کنند.
مردم مناطقی که پایه رای دو نماینده حوزه انتخابیه مذکور را تشکیل می دهند همیشه از زبان دیگران روایت شدهاند.
روایت دیگران، عموما بر پذیرش فرودست بودن و فقر اجتماعی و فرهنگی و ضعف سیاسی در کنار برخی خصوصیات و توصیفات بعضاً تحقیرآمیز دیگری که بازنمایی کننده همین امور هستند دلالت داشته است.
بر همین اساس نوعی "دیگری سازی" درباره آنها رقم خورد؛ کسانی که توانایی و شایستگی بازنمایی خودشان را ندارند و این دیگران هستند که باید صدای آنها را فریاد بزنند، مطالبات شان را نمایندگی کنند و فکری به حال شان بکنند.
این نگاه از بالا اتفاقاً پس از انتخابات در میتینگ یکی از کاندیداهای شکستخورده تکرار شد و از موضعی بالا سخن از کوچ مردم از دو شهرستان(در واکنش به نتیجه انتخابات) بر زبان رانده شد و کاندیدای مزبور هم در استوری اینستاگرامش نوشت؛ توسعه در ایذه و باغملک به مردم فهیم [لابد باطعن!] این دو شهرستان باخت. گو آنکه توسعه، کانسِپتی است منهای مردم (و از قضا منهای مردمی که احساس میکردند تا کنون صدایشان شنیده نشده است).
اگرچه نقد یا تحلیل جامعه شناختی نیز نباید در دام بازنمایی و روایت از دیگران بیفتد و جامعه خودش روایت از خود را بیان کند اما می توان این تحلیل را در کنار دیگر تحلیلها و روایتها مورد تامل قرار داد. آنچه روی داد حداقل میتواند نشان دهنده این باشد که بخشی از جامعه میخواهد صدایش شنیده شود، بخشی که درون گفتمانهای دانش-قدرت موجود در جامعه، فرودست یا خاموش شدهاند.
از این رو این انتخابات در این دو حوزه به نوعی تقابل صدا های شنیده نشده با آنهایی بود که می خواستند از زبان جامعه محلی شان سخن بگویند با کسانی که این مردم را واجد صلاحیت و شایستگی روایت خودشان از خواستهها و مطالبات و آرایشان هم نمی دانستند و باید نمایندگی و بازنمایی میشدند.
شاید آنها فقط می خواستند بگویند صدای ما را بشنوید و به مثابه "دیگریِ غریبه" و شهروند درجه دو به ما ننگرید.
اینکه آیا صدایشان شنیده خواهد شد یا آنکه مشمول نقد اسپیواک به نظام نمایندگی خواهند شد را باید در گذر زمان به نظاره نشست اما در تقلای تلاش برای شنیده شدن روایتهای خُرد در جامعه نباید تردید کرد.