ایران، گنجینهای زنده از هنرهای سنتی، مهارتهای بومی و زیباییشناسی منحصر بهفرد است. از سفالگری نیشابور تا فیروزهکوبی نیشابوری، از قلمزنی اصفهان تا زیلوبافی میبد، صنایعدستی ایرانی نه فقط یادگار گذشتهاند، بلکه میتوانند سرمایههای آینده باشند. اما بهشرط آنکه از نگاه صرفاً موزهای و نوستالژیک عبور کرده و آنها را به بخشی از اقتصاد معاصر و زندگی امروز وارد کنیم.
اقتصاد هنر؛ پیوند زیبایی و پایداری
اقتصاد هنر، شاخهای میانرشتهای است که از یکسو به تحلیل فعالیتهای هنری و صنایع فرهنگی در بستر اقتصادی میپردازد و از سوی دیگر به خلق ارزش اقتصادی از دل زیبایی، خلاقیت و معنا. در این چارچوب، صنایعدستی در نقطه تلاقی هنر، فرهنگ و بازار قرار میگیرند.
برخلاف تصور رایج، صنایعدستی صرفاً یک فعالیت تزیینی نیست؛ بلکه صنعتی ریشهدار با زنجیره ارزش گسترده است. از تأمین مواد اولیه بومی تا آموزش نسلهای جوان، از طراحی و نوآوری تا بستهبندی و صادرات، هر مرحله میتواند اشتغالزا، ارزآور و فرهنگی باشد. اما شرط اصلی بهرهگیری از این ظرفیتها، سرمایهگذاری هوشمند و مسئولانه است؛ سرمایهگذاریای که نه فقط بهدنبال فروش بیشتر، بلکه در پی توانمندسازی هنرمندان، حفظ هویت فرهنگی و خلق بازارهای جدید باشد.
از کارگاههای سنتی تا برندهای جهانی؛ نیاز به گذار ساختاری
بسیاری از هنرمندان صنایعدستی امروز در خلأیی میان سنت و بازار گرفتار شدهاند. آثارشان گاه از نظر کیفیت، مهارت و ارزش هنری بینظیر است، اما مسیر درستی برای عرضه، برندینگ، صادرات و رقابت ندارند. در چنین شرایطی، نقش سرمایهگذاری بخش خصوصی و نهادهای توسعهگر حیاتی است.
سرمایهگذاری در صنایعدستی، اگر با نگاهی سیستمی و هدفمند صورت گیرد، میتواند مسیر تجاریسازی این حوزه را هموار سازد. بهطور مثال، راهاندازی شتابدهندههای تخصصی صنایعدستی، ایجاد صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر در حوزه هنرهای سنتی، توسعه فروشگاههای آنلاین جهانی با برند ملی، و نیز ترویج کارآفرینی هنری در دانشگاهها از جمله اقدامات ضروری در این مسیر است.
سرمایهگذاری مسئولانه؛ فراتر از سود، بهسوی معنا
سرمایهگذاری مسئولانه به این معناست که منابع مالی در راستای اهدافی پایدار، انسانی و فرهنگی هدایت شوند. در حوزه صنایعدستی، این سرمایهگذاری میتواند موجب حفظ میراث فرهنگی ناملموس و انتقال آن به نسلهای آینده شود، توانمندسازی زنان و جوامع محلی، بهویژه در مناطق روستایی و کمتر توسعهیافته را در پی داشته باشد، ایجاد هویت اقتصادی برای هنر و اتصال آن به بازارهای ملی و جهانی و نهایتاً، افزایش تابآوری فرهنگی و اقتصادی جامعه در برابر بحرانها و نوسانات جهانی را رقم بزند.
برای مثال، وقتی سرمایهگذار به جای تمرکز صرف بر واردات کالاهای مصرفی، منابع خود را در راه برندسازی یک رشته هنری همچون منبتکاری یا گلیمبافی هزینه کند، نه تنها به گردش اقتصادی کمک کرده، بلکه به پایداری اجتماعی، زیستمحیطی و فرهنگی نیز یاری رسانده است.
از روایت تا رقابت؛ بازتعریف صنایعدستی در بازار جهانی
در دنیای امروز، روایتگری اهمیت بسیاری دارد. محصولاتی که داستانی برای گفتن دارند، در بازار موفقترند. سرمایهگذاری در صنایعدستی باید بر پایه داستانسازی و طراحی هویت برند صورت گیرد. مخاطب جهانی مشتاق شنیدن داستان قالیباف تبریزی، خراط یزدی یا سفالگر خراسانی است. این سرمایهگذاری، پلی است میان گذشته غنی و آینده نوآور.
در کنار آن، رقابتپذیری نیز باید مورد توجه قرار گیرد. محصولات صنایعدستی باید همپای استانداردهای کیفی جهانی ارتقاء یابند. این امر بدون حمایت سرمایهگذاران برای ایجاد واحدهای کنترل کیفیت، آموزش تخصصی، بازاریابی و صادرات ممکن نیست.
سخن پایانی
امروز که اقتصاد ایران نیازمند تنوعبخشی به منابع درآمدی، توسعه صادرات غیرنفتی و ایجاد اشتغال پایدار است، صنایعدستی میتواند یکی از ستونهای اصلی اقتصاد هنرمحور باشد. اما این مهم، نیازمند نگاهی نو، سرمایهگذاری مسئولانه و برنامهریزی استراتژیک است.
اگر نهادهای مالی، کارآفرینان فرهنگی، و حتی شرکتهای بزرگ به جای نگاه ابزاری به فرهنگ، آن را بستری برای خلق ارزش بدانند، آنگاه صنایعدستی از سایه به نور خواهد آمد — و ما شاهد بازگشت هنر به جایگاه شایستهاش در اقتصاد خواهیم بود.
/ص/