
به گزارش تابناک از فارس،رولف دوبلی در این کتاب به همان اندازه به نسل دوم و سوم مرورگرهای اینترنتی، فیدهای RSS و پوینت کستها تاخته است که به روزنامههای کاغذی و سنتی و البته روزنامه نگاران. او برای کسانی که امرار معاش شان به تولید اخبار متصل است استدلال میآورد که اخبار به شکل رایگان و بی درد سر همه جا هست و به آنها توصیه میکند که به سراغ وجوه متفاوتی از روزنامه نگاری بروند که سر و کارش با تخصص است و تحلیل محتوا و تفسیر رویدادها. اما آیا این نسخه شفا بخش رولف دوبلی برای روزنامه نگاران مراسمی و کپی کار یا حرفه ایهای دست و بال بسته مملکت ما نیز جواب میدهد؟ جمعیتی دست به قلم و انبوه که شاید تا همین چند سال گذشته در فقدان رسانههای مدرن، ضعف کار و سطوح عملکرد آنها چندان به چشم نمیآمد، اما اکنون با استیلای نسل ترو تازهای از رسانههای دیجیتال، به باری مضاعف بر دوش گردانندگان رسانهها و به ویژه روزنامهها تبدیل شده اند.
غم نان اگر بگذارد
فرو رفتن جامعه رسانهای در سیاهچاله مشکلات اقتصادی و حقوقهای ناکافی از جمله عوامل تاثیرگذار در به انحراف کشیده شدن نقش اهالی رسانه و بازماندن از مخاطب سازی حرفهای است.
امیدعلی مسعودی، استاد ارتباطات، از جمله اساتیدی است که بر نقشی که خود روزنامهها برای فرو رفتن در این ورطه محکوم به زوال داشته اند، مهر تایید میزند و میگوید: متاسفانه مطبوعات ما همپای نوآوریها و تکنولوژیهای ارتباطی جلو نرفتند. زمانی که مطبوعات در اروپا و آمریکا با این بحران روبهرو شدند، بلافاصله اقدام به برنامهریزی برای مقابله با آن کردند و بر اساس آن توانستند بحران فناوری را طی کنند؛ بنابراین بخشی از مشکلات به این برمیگردد که ما از فناوریها استقبال نکردیم و تصور کردیم اگر به همان سیستم سنتی بسنده کنیم، مخاطبان هم با ما همراهی خواهند کرد.
اخراجهای فلهای، آخرین دست و پا زدنها برای نجات
نمونه مثال زدنی از تبعات این در جا زدن رسانهای را میتوان در روزنامه همشهری یافت. اخراج اتوبوسی خبرنگاران از این روزنامه که به عنوان کارتل رسانهای کشور از آن یاد میشد، قطع عضوی برای نجات یک بدنه بیمار و زمین گیر بود. تاکتیکی که بسیار زود به دیگر روزنامهها هم سرایت کرد، اما همین هم نتوانست از سرعت شیبی که روزنامه ایها در آن فرو غلتیده بودند، بکاهد.
همزمان با همین تعدیل جنجالی نیروهای همشهری بود که مسعودی، استاد ارتباطات گفت: آیا روزنامه همشهری که هر روز مبلغ بالایی بابت چاپ نیازمندیها کسب میکرد، نباید فکری برای رقابت با فناوریهای جدید میکرد که حداقل بخش آگهیها را به فضای مجازی منتقل کند؟ زمانی نیازمندیهای این روزنامه آنقدر زیاد و سنگین بود که ما نمیتوانستیم آن را هر روز با خودمان ببریم، اما امروز دیگر نشریات به جز آگهیهای رسمی دیگر آگهی ندارند.
فاتحه آگهیهای رسمی هم خوانده شد«تا پایان آذر ۱۴۰۳، باید تمامی آگهیها ثبتی باید بهصورت الکترونیکی منتشر شوند.» این خبر را میتوان یکی از آخرین تیرهای خلاص فرو نشسته بر پیکر روزنامهها دانست.
ماجرا از این قرار است که سازمان ثبت اسناد و املاک کشور طی بخشنامهای اعلام کرده که از ابتدای آبان ۱۴۰۳ آگهیهای دولتی مربوط به آن سازمان دیگر برای روزنامههای ارسال نشود.
این خبر اگر چه واکنشهایی را از سوی روزنامهها به همراه داشت، اما عزمها برای اجرای آن جزم است.
در ادامه واکنشها به این ابلاغیه، رئیس هیئت مدیره خانه مطبوعات و رسانههای ایران بخشنامه اخیر سازمان ثبت اسناد در زمینه عدم چاپ آگهی ثبتی در روزنامهها را غیرقانونی خواند.
ساسان شیخی گفت: بر اساس قانون آگهیهای دولتی اعم از ثبتی، مزایده و مناقصه باید در روزنامههای کثیر الانتشار انتشار یابد لذا بر این اساس بخشنامه سازمان ثبت اسناد و املاک کشور بابت عدم چاپ آگهی ثبتی در روزنامهها غیر قانونی است.
وی اظهار داشت: یکی از درآمدهای روزنامهها که قانون به صراحت بدان اشاره دارد چاپ و انتشار آگهیهای مختلف دولتی اعم از ثبت، مزایده و مناقصه است و حتی بر این اساس نرخنامه و شیوه نامهای از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که طبق قانون اساسی مسئولیت توزیع آگهیهای دولتی را عهده دار است صادر میشود.
پیچ و خمهای تامین کاغذ
در حقیقت، کبریت کشیدن بر زیر بقایای روزنامهها از چند سال پیش شروع شد. از سال ۹۶ که به دلیل متوقف شدن ثبت سفارش، مشکل تامین کاغذ به بحرانی ناتمام برای روزنامهها تبدیل شد. وضعیتی که بالا رفتن قیمت ارز، تراژدی آن را تکمیل کرد و کار را به جایی رساند که بسیاری از مدیران رسانه برای سرپا نگه داشتن روزنامه خود به کم کردن صفحات، کاهش تیراژ و اجتناب کردن از چاپ صفحات رنگی اقدام کردند. اما اوضاع به همین جا هم ختم نشد و برخی از این روزنامههای ورشکسته واگذار شدند به این امید که شاید دیگری بتواند چراغ آنها را روشن نگاه دارد.
روزهایی که حق روزنامهها بلعیده شد
تجربه تلخ روزنامهها در چند سال گدشته نشان میدهد که تصمیمهای عقیم و دست و پا شکسته بخش دولتی برای خروج روزنامهها از این وضعیت پرالتهاب تنها به مشکلات آنها دامن زده است و دیگر هیچ.
تنها در یک نمونه، در سال ۹۶ زمانی که دولت روحانی تصمیم گرفت برای حل بحران کاغذ، این کالا را در فهرست کالاهای اساسی قرار دهد، عملا حق روزنامهها در گلوی دلالان و محتکران سرازیر شد و پیگیری آن هم هرگز نتیجهای به همراه نداشت حتی با رونمایی از سلطان کاغذ!
در همان زمان پلیس از بازداشت یک گروه ۱۶ نفره و رئیس آنها که در زمینه واردات کاغذ فعالیت میکردند، خبرداد و اعلام شد که این افراد بالغ بر ۳۰ هزار تُن کاغذ با ارز دولتی وارد کردند که هیچ گرمی از این کاغذها در بازار وارد نشد ه یا به صورت آزاد به فروش رسیده است.
یکی داستانست پر آب چشم
اقتصاد فلج، محتویات از تاریخ گذشته و از دهان افتاده، نداشتن مخاطب، اتکا به سیستم منسوخ شده کاغذی، نیروهای فاقد تخصص که از قافله به روز رسانی و همراه شدن با ذائقه مخاطب امروزی جا مانده اند، تنها یکی ازچندین و چند آسیبی است که رسانههای سنتی و روزنامهها را بر زمین سرد کوبیده است.
در این گیر و دار آن چه نامش را میشود گذاشت رسانه مستقل، عملا در تنگناهای تامین اقتصاد رسانه، اتکا به رپرتاژهای تبلیغاتی و از همه مهمتر بایدها و نبایدها و دست به شکایت شدنهای سریع در پی کمترین نقد، از میان رفته است.
این نکتهای است که فریدون صدیقی، استاد پیشکسوت روزنامه نگاری روی آن دست گذاشته و میگوید: بریدن و قطعهقطعه کردن ظرفیت رسانههای کاغذی، دردناک و غمانگیز است؛ و بهنوعی پاککردن هر صدایی است که میتواند تنوع و تکثرِ نگاه و تلقی را در جامعه موجب شود.
او بر این اعتقاد است که رسانهها گرفتار اعمال سلیقه اشخاص و نهادها هستند و این موضوع کارکرد آنها را مخدوش میکند. بناراین لازم است مانع اعمال فراقانونی در رسانهها شد.
به هر روی در میانه ذکر مصیبتهای بیشماری که از سرنوشت روزنامهها و نشریات کاغذی میرود، نمیتوان از یک خودزنی بزرگ چشم فرو پوشید و آن چیزی نیست جز مقاومت در برابر تغییر و انعطاف پذیرنبودن در برابر ابزارهای مسلط.
این روزها انبوه روزنامهها و مجلات آفتاب خورده، رنگ و رفته و باد کرده بر روی دست کیوسک داران، همان اشارت تلخی است که میگویند: «رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون.»
گزارش فرنگیس شنتیا
انتهای پیام/