کد خبر: ۹۶۰۴۷۹
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۱ 30 April 2021
ماجرای این گفتگو‌ها از جایی شروع شد که علاقه‌مند شدیم پای صحبت کسانی بنشینیم که در حرفه و تخصص و گرایش خودشان به اوج و بزرگی رسیده‌اند. این‌که دوست داشتیم بدانیم روز‌های اولی که وارد کار و حرفه و تخصص و هنرشان شدند، برایشان چطور گذشت و چطور توانستند خودشان را پیدا کنند. چراغ این مصاحبه‌ها را با مسعود اسکویی روشن می‌کنیم؛ تهیه‌کننده و گوینده شاخص رادیو که البته کارش را با تلویزیون شروع کرد. صدای او با گزارش‌های ورزشی عجین شده و بهتر است بگوییم صدای او، یعنی صدای ورزش. بیش از نیم‌قرن تجربه اجرا و گویندگی دارد و در آلمان هم دوره‌های تهیه‌کنندگی دیده است. با هم پای صحبت‌های او و این‌که چطور کارش را شروع کرد، می‌نشینیم.

به گزارش تابناک همدان،  سال ۶۷ بود که با رادیو شروع کردید؟
البته من از ابتدای راه‌اندازی تلویزیون ملی آن‌جا بودم. قبل از آن درگیر سربازی و دو سال و نیم هم کارمند بانک رفاه بودم. در تلویزیون ۱۲ سال سابقه داشتم. مرا بعد از انقلاب بازنشسته کردند. پنج‌شش سال بعد فرستادند دنبالم که کجایی؟ گفتند برگرد رادیو. اولین برنامه را هم با مرحوم مهران دوستی در رادیو ایران شروع کردم. بعد هم به رادیو تهران رفتم. دوسه ماهی هم رادیو جوان بودم تا این‌که رادیو ورزش راه افتاد و رفتم آن‌جا.

 پس موقع ورود به رادیو صفرکیلومتر نبودید؟
نه دیگر.

 حتی این تغییر مدیوم رسانه از تلویزیون به رادیو باعث نشد از صفر شروع کنید؟
همان موقع که تلویزیون ملی بودم، قسمت ورزش رادیو هم تشکیل شده بود که مرحوم بهمنش رئیس آن بود. گاهی که جناب بهمنش نبودند، من برای خبرگویی می‌رفتم. در رقابت‌های فوتبال تخت‌جمشید نیز، هر کدام از ما به شهرستانی می‌رفتیم و جناب بهمنش در استودیو می‌نشست و با ما ارتباط می‌گرفت. قبلاً با مدیوم رادیو آشنایی کامل داشتم.

 پس برای مرور روزگار شروع شما، برمی‌گردیم به قبل‌تر؛ به روزگار تست شما در آزمون تلویزیون...
در سال ۴۵ تلویزیون ملی داشت کارمندان خودش را استخدام می‌کرد. روز‌های جمعه سه ساعت برنامه داشتند از ۶ تا ۹. از ۸.۵ تا ۹ خبر بود. خبر یک گوینده پلاتو داشت و چهارتا گوینده زن و مرد داشت. مرحوم ایرج گرگین پلاتو‌ها را می‌گفت. دو تا خانم هم روی فیلم‌های خبر صحبت می‌کردند. نزدیک ۳۰ تا فیلم خبری ۲۰ تا ۳۰ ثانیه بود. بر اساس جنس صدایی که داشتند این‌ها را پخش می‌کردند. همه را استخدام کرده بودند و سعید قائم‌مقامی هم گوینده مرد فیلم‌های خبری بود.

 چطور از کارمندی بانک دل بریدید که به رادیو بروید؟
پدرم تاجر بازار بود. گفت هرقدر بخواهی حقوق می‌دهم که بیایی پیش من. گفتم من اهل بازار نیستم و دنبال گویندگی هستم. یک سالی هم کلاس‌های فن بیان هنر‌های دراماتیک را رفتم. بعدش رفتم سربازی. در سربازی خطابه مراسم اعطای سردوشی را می‌گفتم. وقتی برگشتم، سعید قائم‌مقامی که از علاقه‌ام به گویندگی خبر داشت، یک بار به من ماجرای این تست گویندگی را گفت. رفتم و دیدم که‌ای داد بیداد، ۳۰۰ نفر صف کشیده‌اند برای یک موقعیت شغلی گویندگی. آن روز‌ها جوان‌ها دوست داشتند چهار جا استخدام بشوند: شرکت نفت، وزارت امور خارجه، سازمان برنامه و تلویزیون ملی. من با ۲.۵ سال سابقه، در بانک رفاه ۴۳۰ تومان حقوق می‌گرفتم؛ در حالی که وقتی استخدام تلویزیون شدم، حقوق اولم ۱۵۰۰ تومان بود!

 امیدی به موفقیت در تست گویندگی داشتید یا همین‌جوری رفتید؟

بله. به خودم اطمینان داشتم و کلاس هم رفته بودم. بعد‌ها یکی از پنج نفری که داشتند تست می‌گرفتند، به من گفت که بعد از بیرون رفتن تو، همه‌مان گفتیم که این باید استخدام بشود. بعدش هم که رفتیم جلوی دوربین تست دادیم و مرا قبول کردند. رئیس تلویزیون آن موقع گفت مدرکت چیست؟ گفتم دیپلم هستم و تازه به دانشگاه رفته‌ام. گفت سریع لیسانست را بگیر، وگرنه از همکارانت عقب می‌افتی. بعدش هم که تلویزیون ملی رسماً شروع به کار کرد. ما باید خبر می‌خواندیم و خیلی دقت می‌کردم که خبر‌ها را سینک می‌خواندیم؛ یعنی دقیقاً هماهنگ با تصویرها. آن‌جا استادی داشتیم که از گوینده‌ای بسیار پرقدرت و باسواد و خوش‌صدا بود.
 
من وقتی سینک می‌خواندم، به من می‌گفت بارک‌الله. یعنی هر کسی را تشویق نمی‌کرد. وقتی مرا تشویق کرد مثل توپ در تلویزیون صدا کرد. مثل الان نبود که ده‌ها شبکه تلویزیونی و رادیویی وجود دارد و این جور چیز‌ها مهم نباشد. نوع پوشش ما خیلی مهم بود؛ کت‌و‌شلوار و کراوات باید همیشه می‌پوشیدیم. یک‌بار رفته بودم امجدیه برای گزارش فوتبال. خیلی قشنگ گزارش کردم. وقتی برگشتم به تلویزیون، آقای قطبی گفت مرسی. اصلاً سریع برمی‌گشتم که این تشویق‌ها را بشنوم. اما یک دفعه به من گفت یک بار دیگر بدون کت‌و‌شلوار و کراوات بروی کنار زمین، دیگر به اداره نیا؛ تو نماینده منی و نباید این‌طور بروی. گفتم این گزارش فوتبال بود؛ با تحکم گفت اگر یک‌بار دیگر این‌طوری رفتی، دیگر این‌جا نیا.

 شما هم استعداد ذاتی این کار را داشتید، هم این‌که به واسطه شغل بانکی یا وضع خوب پدرتان چندان تحت فشار مالی نبودید. این فرصت شاید برای خیلی‌ها پیش نیاید. می‌شود گفت در ابتدای ورود به کارتان شانس هم آوردید؟
برای چه شانس آوردم؟

 برای این‌که بدون فشار بیرونی، به‌خوبی مسیرتان را پیدا کنید.

نه، من فقط روی توانایی خودم پیش رفتم. ببینید، آن موقع بزرگانی، چون میرفخرایی و فرح‌اندوز و روشن‌زاده و گرگین و... حضور داشتند که عرض اندام در برابرشان خیلی سخت بود. ما جوان‌هایی بودیم که با صدای خودمان وارد تلویزیون شدیم. قائم‌مقامی صدای خودش را داشت. محمد اینانلو اصلاً صدایش بالاتر از شش‌دانگ بود. طوری که وقتی توی ماشین نشسته بود و به ماشین جلویی می‌گفت پیکان برو جلو، راننده پیکان یک لحظه فکر می‌کرد بلندگوی پلیس است و سریع جلو می‌رفت. صدای امثال ما جزو صدا‌های بی‌تکرار تلویزیون و رادیو بود. 

 سؤال من این است که شما یک جوان ۲۷ ساله بودید که وارد تلویزیون شدید و در میانه این غول‌هایی که گفتید، شروع به کار کردید. چطور مسیرتان را پیدا کرده و خودتان را تثبیت کردید؟

فقط با عشق و علاقه. همه فیلم‌هایی را که باید سینک می‌خواندم به‌خوبی بررسی می‌کردم که چیزی جا نیفتد. هر چیزی را هم که نمی‌دانستم می‌پرسیدم. هنوز هم بعد از ۵۰ سال سابقه، چیزی را اگر ندانم می‌پرسم و خجالت هم نمی‌کشم. خسرو والی‌زاده ۲۰ سال دیرتر از من گوینده شد، ولی من اگر چیزی را ندانم از او می‌پرسم. زمانی همه رشته‌هایی که گزارش می‌کردیم پنج‌شش تا بیشتر نبود. امروزه ده‌ها فدراسیون و رشته و ... وجود دارد. من حتی اطلاعاتم از کیک‌بوکسینگ رشته مهدی، پسرم، که در آن سه طلای جهانی دارد، کامل نیست؛ حتماً باید بپرسم، چه برسد به رشته‌های دیگر. من در دوره خودم حتی به آلمان رفتم و زبان آلمانی یاد گرفتم و در شبکه ZDF آلمان هم دوره تهیه‌کنندگی ورزشی دیدم. عرضم این است که علاقه به گویندگی در من این‌قدر بود که خودم را برای یاد گرفتن در آن به زحمت می‌انداختم و همه‌اش عشق بود.

 به نظرتان در دوره ما هم مثل دوره شما، علاقه به گویندگی وجود دارد؟
الان که بیشتر به خاطر مسائل مالی دنبال گویندگی و گزارشگری می‌روند.
 افراد آماتوری که الان وارد رادیو می‌شوند، چه کار کنند تا در کارشان به ثبات و موفقیت امثال شما برسند؟
الان اگر کسی دنبال مسائل مالی است، نباید گوینده رادیو شود؛ چون پولی ندارد. البته در تلویزیون ممکن است که پولی باشد.

 تازگی‌ها با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که به رادیو می‌آیند که بتوانند وارد تلویزیون بشوند...
بله، این هم هست. کسی که می‌خواهد به رادیو بیاید باید غرورش را کنار بگذارد. من از فرط علاقه‌ای که داشتم، دانشکده را سه‌و‌نیم ساله تمام کردم که از همکارانم عقب نمانم. زمانی که در تلویزیون بودم، یک‌بار هم از حقوق و پول صحبت نمی‌کردیم. همه تلاش‌مان این بود که کارمان را درست انجام بدهیم. وقتی دور هم جمع می‌شدیم از جریمه‌هایی که به خاطر سینک نخواندن شده بودیم صحبت می‌کردیم. امثال گرگین و ... خیلی حساس بودند؛ حتی روی تلفظ یک کلمه. من چهارگوشه دنیا رفته‌ام و در آلمان دوره دیده‌ام و زمان تلویزیون ملی را خوب به یاد دارم که استادان و مدیران و پیشکسوتان ما با چه جدیتی کنترل‌مان می‌کردند. گاهی واقعاً به خودم می‌گویم کاش به چهارگوشه دنیا نرفته بودم و اینجور چیز‌ها را ندیده بودم تا بتوانم راحت‌تر با کم‌کاری برخی همکاران کنار بیایم. گاهی که بار‌ها تذکر می‌دهم، خسته شده و می‌گویم رهایش کن و خودت را خسته نکن؛ ولی چه کنم که این جور چیز‌ها را دیده‌ام و هضم این موارد و کم‌کاری‌ها برایم سخت است.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار