علی آمد...! نظر و لطف الهی بر این بود تا خانواده و دوستان و بستگان حاج علی بار دیگر چهره نازنین او را زیارت کنند و این بود که بعد از  چهار سال و 11 ماه و 10 روز اسارت و بعد از  تحمل رنج های فراوان در زندان های مخوف عراق به وطن بازگشت.
کد خبر: ۹۴۴۹۹۰
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۳:۰۲ 02 March 2021

به یاد آزاده ی سرافراز دیار لنده+فیلم

یادمان نمیرود...! چگونه می توانیم فراموش کنیم رشادت های جوانان پاک این مرز و بوم را

آن زمان که خمینی کبیر ندای هل مِن ناصرٍ ینصرونی سر داد ،همین جوانان ایران زمین بودند که ندای لبیک سر دادند.

جوانانی که از تمام لذت ها و دلبستگی ها دل بریدند و جان خود را در دست گرفته و با شجاعت به قلب دشمن زدند. برخی ها شربت شیرین شهادت نوشیدند و برخی اسیر و سالها عمر خود را در سیاه چاله های رژیم بعثی سپری نمودند.

در سالروز شهادت یکی از جوانان دلیر این مرزبوم فرصت را غنیمت شمرده تا یادی کنیم از آزاده سرافراز دیار لنده که سالهای سخت اسارت را پشت سر گذاشت و پس از آن به تاسی از مولای خود علی (ع) با مردم دیارش آنچنان مهربان زیست و با نام نیک آسمانی شد.

رزمنده و جانباز شهید حاج علی جرنده، آزاده سرافرازی که در بیش از 11 عملیات دفاع مقدس حضور داشت و سرانجام در تاریخ 65/10/7 در عملیات کربلای 4 در منطقه جنگی شلمچه به اسارت دشمن بعثی درآمد و با اعلام مفقودیت وی تنها با (وسایل شخصی) در گلزار مطهر شهدای شهرستان لنده و درجوار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد.

خواست خدا امّا چیزی دیگر بود.
علی آمد...!

نظر و لطف الهی بر این بود تا خانواده و دوستان و بستگان حاج علی بار دیگر چهره نازنین او را زیارت نمایند و این بود که بعد از  چهار سال و 11 ماه و 10 روز اسارت و بعد از  تحمل رنج های فراوان در زندان های مخوف عراق به وطن بازگشت.

6/6/1369 بار دیگر خدا علی را به خانواده داد.

وردِ زبان حاج علی نام مبارک فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود و ایمان و اعتقاد خاصی به مادر سادات داشت چرا که تنها کرامت فاطمه ی زهرا در دوران اسارت تسکین دهنده آلامش بود.

خدا می داند حال که میخواهم از حاج علی بنویسم چنان بغض گلویم را گرفت که نمی توانم ادامه دهم اما همین را بگویم که حاج علی در اخلاق علی وار بود و همنشینی با او سراسر درس

به یاد آزاده ی سرافراز دیار لنده+فیلم

در ادامه آنچه میخوانید برگرفته از خاطرات آقای کریمزاده خبرنگار سابق صداوسیمای استانی دنا در لنده میباشد.

یادم می آید روزی که آزادگان سر افراز به میهن بر گشتند و شور و شوق وصف ناپذیری شهر لنده را در بر گرفته بود چند آزاده بزرگوار و عزیز یکی پس از دیگری وارد خاک مادریشان می شدند.

اشک شوق و نقل و شیرینی و مانور موتوری و تعطیلی مدارس و تجمع جلو سپاه و دست زدن و پایکوبی مردم را خوب به یاددارم. وقتی آن عزیزان بر پشت بام می ایستادند و دست تکان می دادند، شهید موسوی نسب و شهید جرنده که اکنون به جمع همرزمانشان در سرای باقی رفتند از جمله آزادگان لنده بودند.

شلوغی جمعیت وصف ناپذیر بود.

مادر شهید جرنده وقتی پسر را به آغوش کشید و می گریست، علی آقا به عربی حرف می زد و خنده های مهربانش را ارزانی آغوش پرمهر و محبت مادر می کرد و غبار انتظار را از سیمای مادر می زدود.

یاد آن روزها و آن محبت ها بخیر

علی آقا فرهنگی بود و مردمی زندگی می کرد و اهل ریا و خودنمایی نبود چهره ای مهربان داشت و بسیار فعال و دوست داشتنی بود.

بارها وقتی در فضای صمیمی و دوستانه می نشستیم و می خواستم از او و خاطراتش بنویسم می گفت دایی جان ریا می شود. هرچه می گفتم خبرنگارم و باید بگویم چه بر سرتان آمد تا بدانند این انقلاب به چه کسانی مدیون است می گفت ما که برای تعریف و تمجید جبهه نرفتیم..! ما با خدا معامله کردیم و خودش همه چیز را می داند.

همیشه در جمع جوانان ورزشکار و هنرمند و مذهبی و هیئتی ها بود.

کاندید شورای شهر شد و جز منتخبین شد. به یاد دارم روزی برای تهیه خبر صدا و سیما رفتم و دیدم جلو ماشین آلات جاده سازی شلوغ است و دیدم شهید جرنده جلوی آنها نشسته بود و هر کاری می کردند بلند نمی شد...!

اصرار داشت تا راه موگرمون کوه سیاه را اول تسطیح کنند.

می گفت من به عنوان خادم مردم در شورای شهر وظیفه دارم از حقوق همه دفاع کنم..!

حضار می گفتند؛ اینجا که شهر نیست..! روستاست..! ولی حاجی خدمت را در انحصار مرزها نمی دانست.

با همه مهربان بود و خنده هایش را به هرآنکس سلامش می گفت هدیه می داد

یکبار برای تهیه خبر کارگروه آموزش و پرورش در موگرمون رفتم
بعد از کار علی آقا همراه همکارانش در آب شنا می کردند و شوخی داشتند. ولی هر کاری می کردند تی شرت را از تن درنمی آورد که بالاخره به زور چند نفر از همکاران تی شرت که از او جدا شد سکوتی سنگین برهمه حاکم شد...! خنده بر لبان همه خشکید و سر شهید جرنده پایین رفت..! نمیخواست کبودی بجای مانده از ضربات شلاق و باطون های دوران اسارت که بر بدنش درشتی میکرد دیده شود و وقتی ناراحتی حاجی را دیدند لباسش را دادند تا پوشید..!

هرگز نشنیدم و یاد ندارم جایی از خودش تعریف کند..!

یکبار که برای سالروز بازگشت آزادگان خدمتشان رسیدم تا از خاطراتش بگوید با شرط گذاشتن اینکه نامی از من نباشد تا بگویم و به اصرار و خواهش که صدا و سیما خبر مستند میخواهد قانعش کردم که برای خیلی ها ارزش و حفظ آرمان است تا مصاحبه داد.

"به نقل از حاج علی جرنده"

ما جز اسرایی بودیم که آمارمان را صلیب سرخ نمی دانست و اگر همه ما را می کشتند هم کسی نمی فهمید...!

هر روز خوراک ما تونل باطوم بود...!

عراقی ها در دو صف طویل روبروی هم می ایستادند و ما باید از میان آنها عبور می کردیم..!
صبحانه مان باران باطوم بود و فحاشی و لگد..!

چند نفر از دوستانمان جان دادند. آسایشگاهمان آنقدر کوچک بود که مجبور بودیم نصفمان سر پا بایستیم تا نصف دیگر بخوابند...! نه شب مان معلوم بود و نه روز، شکم هایمان احساس وارد شدن غذا را نمی کرد.
گاهی که غذایمان برنج بود صابون داخلش می ریختند وغذا را کف آسایشگاه به مانند غذا دادن به مرغها می ریختند...!

در روز یک نهایتا دوبار حق دسشویی رفتن داشتیم...! از آنجایی که مواد شیمایی اسهال و استفراق به همراه داشت مجبور بودیم با پتوهایمان دستشویی داخلی درست کنیم و در همان ظرفی که همیشه غذامی خوردیم و... بعد فقط با آب و گل یا آب و ماسه می شستیم و باز غذایمان در همان حلبی جا روغنی بود.

اشک در چشمانم جمع شد وقتی ناتوان از جبران ایثار این بزرگواران و تحمل سختی هایشان بودم و زبان و روان و مغزم واژه ای را یافت نمی کرد که تشکر کنم..!

حاج علی می گفت و اشک می ریخت و یاد دوستانش می افتاد و آنقدر گریست که قرار را از من هم گرفت.

بنا به اختلافات قومی و فامیلی مجبور بود با عده ای ارتباط نداشته باشد ولی دوست مشترکی داشتیم که علی آقا به او پول و خوراکی و لباس می داد تا به خانواده های فقیر و نیاز مند آنها بدهد و نگوید چه کسی داد که مبادا رد کنند.

آری علی قصه ی ما به تاسی از مولایش علی (ع) میان مردم زیست و آنچنان زیبا زندگی کرد که فراغش سنگین و همچنان داغش برای مردم دیار لنده تازه است.

وقتی به نتیجه انتخابات شورای شهر لنده در آن سالها نگاه میکنیم در حالی که علی آقا سفر حج بود و جلسه و باند و سخنرانی نداشت و مردم در غیابش او را نفر اول انتخابات کردند و رای اعتماد دادند چیزی به ذهنم نمیرسد جز آنکه بنویسم، حاج علی قصه ی ما در دلها جای داشت.

روحش شاد و یادش جاودان

زیارتگاه این آزاده شهید در گلزار شهدای شهرستان لنده است. شادی روح حاج علی و همه شهدای ایران زمین صلوات/خاطرات حاج احمد علی کریمزاده و حاج فتاح بدری

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار