بسم الله الرحمن الرحیم
{ما راضی به جنگ نبودیم و نیستیم و لیکن اگر کسی تهدید کند دهان او را خرد میکنیم. امام خمینی (ره)}
السلام و علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
با سلام و درود به روح ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) و همه شهداء هشت سال دفاع مقدس و شهداء مدافعین حرم حضرت زینب کبری (س) و آرزوی سلامتی و طول عمر برای رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خامنهای، اینجانب سعدی یاری اعزامی از استان همدان که در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۲ بمدت ۲۱ ماه در جبهههای حق علیه باطل در کنار رزمندگان غیور و سلحشور ایران اسلامی بعنوان بی سیم چی در مخابرات گردان ۷۷۹تکاور تیپ یک لشکر ۲۸ پیاده کردستان در منطقه عملیاتی مریوان در خط مقدم جبهه حضور داشتم و هریک از روزها و شبهای دوره خدمتم خاطرات زیادی میباشد؛ که اگر تمام درختان قلم و همه دریاها جوهر شوند نمیشود این همه ایثارگریها و رشادتهای رزمندگان غیور ایران اسلامی را نوشت، چون الگو وسر لوحه گرفته شده از اربابشان حضرت امام حسین (ع) و حضرت ابالفضل العباس (ع) میباشد این حقیر نیز به عنوان یک رزمنده و جانباز شیمیایی که در عملیات پیروزمندانه عملیات بیت المقدس ۵ مجروح گردیدم و در این بیست و یک ماه خاطرات تلخ و شیرین زیادی در ذهنم هست که هیچ وقت فراموش نمی شود. بنده یکی از خاطراتم رو بشرح ذیل به حضور شما عزیزان بیان میکنم دریکی از روزهای گرم تابستان مورخ ۱۳۶۷/۴/۲۲ در خط مقدم جبهه روبروی کله قندی دشمن بعثی عراقی در سنگر نشسته بودیم که حدود ساعت ۱۲ اطلاع دادن مسئول غذا برود پایین دره برای تحویل غذا شهید گرانقدر علی محمد بیات که مسئول غذابود. این شهید بزرگوار داشت که آماده میشد که ظرف غذا را که ۲ عدد حلب ۲۰ لیتری بود ببرد پایین دره، چند قدمی نرفته بود که ناگهان خمپاره ۶۰ از سوی دشمن بعثی عراق مستقیم زیر پای ایشان اثابت کرد و هر دو پاهایش از زانو قطع شد پیکر پاک این شهید بزرگوار به سوی دره پرتاب شد و بنده سریع آمبولانس و بقیه بچهها رو خبر دادم و با یک عدد پتو شهید بزرگوار را که به خون غلتیده بود داخل پتو قرار دادیم و پائین دره بردیم و به پشت جبهه انتقال داده شد. ولی چند ساعت بعد مطلع شدیم بدلیل شدت خونریزی ایشان به درجه رفیع شهادت نائل آمده و به ندای ارباب بی کفنش حضرت امام حسین علیه السلام را لبیک گفته است. روح پاک این شهید گرانقدر وتمام شهداء هشت سال دفاع مقدس شاد و یادشان گرامی. سپس به بالای کوه برگشتیم دیدیم که قسمتی از انگشت پاهای این شهید عزیز داخل پوتین مانده بود که پر از خون برد و داشت نبض میزد به دستور فرمانده یگان در آن محل به خاک سپردیم. یادآوری می شود این شهید بزرگوار اعزامی از شهرستان تویسرکان میباشد. والسلام
لازم به ذکر است این خاطره و دیگر خاطرات در کتاب سنگرسازان بی سنگر توسط دانشگاه علوم پزشکی همدان و وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی به چاپ رسیده است.