بعد از حادثه برخورد هواپیمای یاسوج به کوه دنا گمانه زنی های مختلفی درباره وقوع حادثه صورت گرفت و در کنار همه آنها اشتباه خلبان همچنان یکی از گزینه های احتمالی بوده است. کشف واقعیت آن ماجرا موضوع این یادداشت نیست اما اگر این گمانه صحیح باشد معنایش این است که حتی اگر خلبان باتجربه و کهنه کاری باشید و اجازه ارزیابی کار سایر خلبانان هم به شما داده شده باشد باز هم امکان اشتباه دارید و چه بسا همین اعتماد به نفسِ حاصل از تجربه و احتمالا تعریف و تعارف های دیگران، اشتباهات مهلکی را به کمین تان بنشاند.
اصلا چرا مصداق روشن تری را مثال نزنیم. مدتی قبل خبری مکتوب و بعد تصویری(ویدئویی) دیده بودم که توجهم را جلب کرد.
نقل آن خبر خواندنی است؛ در دههی ۱۹۹۰ حوادث هوایی و سقوط هواپیما در خطوط هوایی کرهجنوبی ۱۷ برابر متوسط جهانی شده بود.
آمریکا پرواز کارکنان خود را ممنوع کرد، کانادا اخطار داد که اجازه فرود هواپیماهای این خط را معلق خواهد کرد و خطوط هوایی دلتا و ایرفرانس در عمل همکاری خود را به تعلیق درآوردند!
امروز هواپیماها بسیار ایمن و بااطمینان ساخته می شوند و بر اساس انچه در ان نوشته آمده بود تنها مجموعهای از اشتباهات انسانی (در حدود ۷ اشتباه پیدرپی) میتواند یک پرواز را به سقوط بکشاند!
بررسی های اولیه نشان میداد ایرادات فنی، سهم کمی داشت و عوامل انسانی هم متفاوت از سایر خطوط هوایی نبود. مطالعات تکمیلی و متعددی انجام شد و موضوع عجیب به نظر می رسید.
اما مطالعات و بررسی های شرکت بوئینگ و پژوهش دو زبانشناس (فیشر و اورسانو) پرده از راز بزرگی برداشت. آنها متوجه شدند هواپیماهای سقوط کرده به دلیل بسیار سادهای دچار مشکل میشدند: هیچ کس به صراحت به کاپیتان نمیگفت: «داری اشتباه میکنی کاپیتان!»
در واقع ساختار زبانی و نحوه بیان در برخی از فرهنگها به دلیل ترس، شرم، احترام و ادب، تعارف، رابطه سلسه مراتبی و... به گونهای است که ردهی پایینتر به صراحت نمیتواند اشتباهات ردهی بالاتر را بیان کند.
جامعه ایرانی با چنین روحیه ای در گفتگوها و کنش های متقابل و رو در روی اعضایش باهم، بخوبی آشنایی دارد.
آنجایی که تملق و تعریف و تمجید و در خوشبینانه ترین حالت سکوت و به اصطلاح شرم و احترام جای نقد و تذکر صریح رو در رو را بویژه در دولت و سازمان و حزب و خانواده می گیرد و چه بامسمّی، قهوه تلخ آن را روایت می کرد.
وقتی شما می بینید دوست تان، مدیر مافوق تان، پدرتان و... اشتباه می کنند و اشتباه آنها ممکن است نتایج زیان باری برجای بگذارد و بخواهید یا با تعارف و سکوت و بقول خودتان با احترام و ادب و شاید مصلحت اندیشی برخورد کنید و یا آنقدر در لفافه و ضمنی سخن بگویید که او صدای زنگ خطر را نشنود، اینجاست که فاجعه اتفاق می افتد.
صراحت و جسارت بیان نقد و پرسش و تذکر اشتباه می تواند در زندگی اجتماعی و سیاسی هم بسیار کارا باشد.
اتفاقا عرصه جامعه و سیاست بسیار بیشتر از کابین خلبان به این فضای نقادی صریح نیاز دارد. بویژه آنکه استبداد، خودرایی، خودشیفتگی و خودبرترپنداری و... با قدرت رابطه بسیار وسوسه انگیزی دارد.
سکه ی استبداد دو رو دارد. سکوت و تعارف و زبان تملقِ اتباع از یکسو و خودرایی و خودشیفتگی و خودمحوری شهریاران از سوی دیگر.
ارشدها، مدیران، دولتمردان هم باید بدانند این خصلت ها و اجازه ندادن به دیگران برای نقد صریح و بدون لکنت و تعارف، سقوط آنها را نزدیکتر می کند.
مدیران جامعه ی ما خوبست در این نکته اندیشه و تامل کنند که اگر روزی از تعریف و تمجیدها خوشحال و از نقد و تذکر کسی و لو در درون شان رنجیدند بدانند افول شان شروع شده است و سقوط دارد نزدیک می شود و این سرنوشت محتوم استبداد است.
و جالب است بدانیم در مطالعاتی که در همان حوادث هوایی کره انجام شد بررسی های جعبه سیاه در یک مورد نشان داد در یکی از پروازها، کاپیتان در مقابل کمکخلبانی که به او تذکر داد بود که اشتباه کرده است، با پشتدست به دهانش زده بود. آن پرواز سقوط کرد!