کد خبر: ۵۰۰۸۴۵
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۸ 27 September 2017
محسن قصه ی ما...
به قلم رضا مرادی طوف خیمه
بیست ویکم تیرماه سال یکهزارو سیصدو هفتاد،در خانه کوچکی واقع در نجف آباد فرزندی از فزندان خمینی کبییر(ره)در آن پای برعرصه ایران بزرگ که مامن ومئوای شیرمردان وایثارگران راه حسینی(ع) بود گذارد.
پای به پای پدر روزها زیر بیرق حسین به میهمانی ابوالفضل وخیل دوستداران در تکیه ها ی سوگواران حسینی میهمان بود تا تامردقصه ما محسن شد.
کودکی که برشانه های لرزان پدر حماسه حسین ابن علی ویارانش رادر تعزیه های حسینی باچشمان معصوم دنبال می کرد،
 آموخت حسین سر،را برای مکتب حق حقانیت بر بدن خود حمل می کرد .
محسن قصه ما درس آزادگی را بر شانه های پدر در تعزیه ها حسینی خوب آموخت ،خوب از بر کرد وخوب به دنبال میدان عمل گشت تاروزی درس خود را به آقایش ابا عبدالله الحسین پس دهد.
گمان نمی بردیم روزی واقعه عاشورای کربلا بخواهد در زمانی تکرار شود که هرزه های پس مانده از دوران تحجر،توحش وجاهلیت در نزدیکی حرم معصومه (س)بخواهند آن واقعه را بازسازی نمایند.
آری محسن ، ابرمرد قصه محسنی ما واقعه عاشورا با سر خود چنان بازسازی نمود که زمین بر میزبانی چنین متحوشانی غروب شرمساری را پس زمینه روزی کرد که محسن ما لب هایش از فرط تشنگی مانند صحرایی که برخود رگه های ترک خورده اش رانمایان می سازدبرجهانیان تاریخ کرد. 
نشانه رشادت را درکتاب زندگی بی مثال دیدم،غریبی بعد ازتو دامن اهالی کوی ایثار شهامت راگرفت.
 کاش بودی تا می دیدی خون سرخ گلویت ایران را چه خروشی بخشیده است..
کاش بودی تا می دیدی خون سرخ گلویت چگونه روز را بریزیدیان سلفی شب کرده است...
کاش بودی ومی دیدی که چگونه رگ های وجودمان را باخونت سیراب از آزادگی وشجاعت نمودیم...
ای کاش ...وای کاش..
سوگند به نام آفرینش...سوگند به چهره پردازگیتی...سوگند به آوازه خوان نام هستی...سوگند به نجواهای لبهای ترک خورده محسن...سوگند به هل من ناصر ینصرنی ابا عبدالله حسین که راهت را با بندبند وجودمان در گذرگاه زمان،آذین خواهیم بست.

دقایق را در خاکریز افکارم بانام شهید محسن حججی سنجاق می کنم ودر سنگر احساسم باپیشانی بند یاحسین وجودم را سپر خم ابروانت می کنم محسن جان ،شاید درراه کربلا آرزوهایم رابا پای پیاده دیدی وآن را همراه خود بردی.

 ولی بدان غم تنهایی ودوریت را ای برادر شهیدم ، به دامن مولایم می‏‎برم و سر به سجدگاه محراب ابروانش ، دریا دریا اشک می‏‌ریزم تا کویر نبودت را سیراب کنم.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار