به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، حاج میر احمد تقوی ، روحانی برجسته استان کهگیلویه و بویراحمد با انتشار بخشی از خاطرات زندگی خود پرداخته است و قسمت خود را اینگونه بیان کرده است :
بارها میخواستم مختصری از خاطرات و کیفیت زندگی خود را در صفحاتی قید نمایم ولی از آن جائی که قلم شیوا و بیان رسائی نداشتم و از طرف دیگر دوران زندگی بیش از ثلث آخر عمرم به کسب و کارهای دست و پاگیری برای تلاش تهیۀ معاش مشغول بودم تا از قید بندگی مردم بُز دوست، اگر نگویم بز پرست، آزاد باشم و آزادانه بتوانم در برابر تمام اقشار و اصناف منطقه به اصطلاح سرکچلی نداشته و در حدّ سلیقه و اطلاعاتم انجام وظیفه نمایم. در دوران انقلاب نیز که دست از مشاغل شخصی برداشته و در مسیر کارهای مردم قرار گرفتم به طوری گرفتار شدم که غبطۀ دوران سابق را میخوردم، مع الوصف از بابت اینکه وجود ناقص بهتر از عدم محض است، مختصری از حالات و کیفیت زندگی خود را به عرض میرساند.
حقیر احمدی تقوی مقدم در تاریخ ۶ شعبان ۱۳۴۲ قمری [۲۲ اسفند ۱۳۰۲ شمسی] در بهبهان که محل و مسقط الرأس مادرم بود متولد و در حدود دو سالگی بر حسب مصلحت مرحوم غفران پناه والد [آقا میر علی صفدر] به معیت والده از بهبهان به طرف سوق از دهستان کهگیلویه که محل و موطن پدری مرحوم والد بود رهسپار شدم و مدتی که دقیق نمیدانم چقدر بود، شاید در حدود دو سال در نواحی سوق ساکن و سپس بر حسب روش و عادت مرحوم والد که به منظور آشنائی با ایلات و قبایل مختلف کهگیلویه و حلّ و فصل امور آنها هر چند سالی در منطقهای سکونت اختیار مینمود -و بالاخره حقیر هم در این روش و صفت وارث پدر شدم- از سوق به طرف چرام کوچ نموده و چند سالی هم بر حسب معمول در دهات مختلفی از چرام مانند موجیر و القچین علیا و آرند سکونت کردم...
در همان اَوان تا حدود هشت سالگی [مرحوم والد] امثله و شرح امثله را با همان شیوه و لحن عربی به من یاد داد. از این تاریخ به بعد گرفتاری مرحوم والد از حیث کثرت عائلۀ شخصی و تکفل عائلۀ یکی از برادرهایش که در همان سالها درگذشت، زیاد شد.
با توجه به اینکه در آن دوران از تاریخ، دادگاه و پاسگاه و دفاتر ثبت اسناد و
ازدواج در قسمت عمدهای از کشور و مخصوصاً در کهگیلویه وجود نداشت و روحانیت تنها مرجع رتق و فتق این امور مردم و ملاذ مراجعین بود، مرحوم والد هم به واسطۀ علم و تقوایش که زبانزد عامّ و خاص کهگیلویه بود سهم اَوفری از این مراجعات به وی متوجّه میشد...
(ادامه دارد...)