لابد شما هم با افرادی که در هر زمینهای تخصص اظهارنظرکردن دارند، برخورد داشتهاید. از سیاست، جامعه، قانون و تاریخ گرفته تا آشپزی، درمان دل درد و خلاصه پیچیدن نسخه درمانی جسمی و روحی و روانی، همه و همه در حوزه تخصص این افراد قرار دارد. از افتادن برگ درخت تا هواکردن آپولو در حیطه تخصصی این افراد است.
شاید دلیل این امر را بتوان در یک پیشینه فرهنگی- اجتماعی جست وجو کرد. این مساله بهویژه در جامعه ایرانی بهوفور دیده میشود. افرادی که بهجای تمرکزکردن بر یک رشته خاص، از هر گلستانی گلی چیده و عبور میکنند.
بدیهی است که روند مطالعاتی این افراد بهگونهای است که به عمق مطالبی که مطالعه کردهاند، دست پیدا نمیکنند و به اصطلاح مطالعه سطحی دارند و اصولا میتوان در گفتوگو با این اشخاص، آنها را به جایی از بحث کشانید که جز سکوت کار دیگری از دستشان ساخته نباشد.
البته این ویژگی شاید به این مساله بازمیگردد که نمیتوانیم قبول کنیم که نمیدانیم و از اینکه دیگران گمان کنند که ما جواب چیزی را نمیدانیم برای ما خجالتآور است.
یکی دیگر از مضرات این خصلت که این روزها بهفور با آن مواجه هستیم، همسطح شدن اطلاعات اشخاص با یکدیگر است . بهعنوان مثال، اگر در جمعی یک موضوع خاص مورد بحث و گفتوگو قرار بگیرد، همه افراد، اطلاعاتی در یک سطح یکسان در مورد آن مساله دارند و دانستههایشان کم و بیش شبیه به یکدیگر است.
این مساله باعث میشود که هیچکدام نتواند بر دانش دیگری چیزی را بیفزاید و به نوعی گفتوگویی است بیحاصل و البته با صرف انرژی زیاد (برای اینکه افراد ثابت کنند که اطلاعات و دانستههایشان از دیگری بیشتر است) و بینتیجه رها میشود و افرادی که خسته از جدال «من بیشتر میدانم»، با دلخوری مباحثه را ترک میکنند. با بهوجود آمدن شبکههای مجازی و چرخش اطلاعات در مورد موضوعهای مختلف، این مشکل شدیدتر شده است. اطلاعاتی صرفنظر از صحیح و یا نادرستبودن آنها، بهصورت خلاصهشده و غیرتخصصی دست به دست میچرخند و منتشر میشوند و افراد را به بنبست فکری سوق میدهند.
و به اینصورت، تخصص در یک رشته خاص رنگ میبازد. مشکل بزرگی که جامعه امروز ما با آن دست به گریبان است؛ چیزی بهنامتخصصگرایی وجود ندارد. افراد اندکی را میبینیم که بر یک رشته بهخصوص تسلط و دانش کافی داشته باشند.